افروختن
فارسی[ویرایش]
ریشهشناسی[ویرایش]
- پهلوی
آوایش[ویرایش]
مصدر فعل متعدی[ویرایش]
افروختن
- روشن کردن، روشن کردن آتش، روشن کردن چراغ.
مصدر لازم[ویرایش]
- روشن شدن.
- تند شدن آتش.
- خشمگین شدن.
تاریخچه[ویرایش]
- هندواروپایی ماده ماضی abrōxt و ماده مضارع abrōz در زبان پهلوی، از ماده ماضی abi-raux-ta* همساخته از ریشه -rauk و پیشوند abi و پسوند ماضی ساز ta و ماده مضارع abi-rauč-a* همساخته از همان ریشه و پیشوند abi و پسوند مضارع ساز a در زبان ایرانی باستان، از ریشه -leuk* به چم درخشیدن و نور دادن در زبان هندواروپایی. مقایسه شود با lūx به چم روشنی در زبان لاتین.
فعل[ویرایش]
- کنش روشن کردن آتش، چراغ و مانند آن .کنش روشن شدن، درخشان شدن.
- تا شمع تو افروخت پروانه شدم / با صبر ز ديدن تو بيگانه شدم. «مولوی»
مترادفها[ویرایش]
فعلها | |||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|
بن واژه | افروختن | ||||||
بن ماضی | افروخت | ||||||
بن مضارع | افروز | ||||||
شخص | مفرد | جمع | |||||
اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | ||
گذشته | من | تو | او | ما | شما | اویان/آنها | |
ساده | افروختم | افروختی | افروخت | افروختیم | افروختید | افروختند | |
استمراری | میافروختم | میافروختی | میافروخت | میافروختیم | میافروختید | میافروختند | |
کامل | افروخته بودم | افروخته بودی | افروخته بود | افروخته بودیم | افروخته بودید | افروخته بودند | |
التزامی | افروخته باشم | افروخته باشی | افروخته باشد | افروخته باشیم | افروخته باشید | افروخته باشند | |
مستمر | داشتم میافروختم | داشتی میافروختی | داشت میافروخت | داشتیم میافروختیم | داشتید میافروختید | داشتند میافروختند | |
حال | من | تو | او | ما | شما | اویان/آنها | |
ساده | افروزم | افروزی | افروزد | افروزیم | افروزید | افروزند | |
استمراری | میافروزم | میافروزی | میافروزد | میافروزیم | میافروزید | میافروزند | |
کامل | افروختهام | افروختهای | افروخته/افروختهاست | افروختهایم | افروختهاید | افروختهاند | |
ملموس | دارم میافروزم | داری میافروزی | دارد میافروزد | داریم میافروزیم | دارید میافروزید | دارند میافروزند | |
التزامی | بافروزم | بافروزی | بافروزد | بافروزیم | بافروزید | بافروزند | |
آینده | - | من | تو | او | ما | شما | اویان/آنها |
خواهم افروخت | خواهی افروخت | خواهد افروخت | خواهیم افروخت | خواهید افروخت | خواهند افروخت | ||
دستوری | - | تو | - | شما | - | ||
امر | بافروز | بافروزید | |||||
نهی | نافروز | نافروزید |
––––
برگردانها[ویرایش]
ترجمهها
|
منابع[ویرایش]
- فرهنگ لغت معین