بل
فارسی[ویرایش]
گونههای دیگر نوشتاری[ویرایش]
ریشه لغت[ویرایش]
- نیاهندوایرانی
آوایش[ویرایش]
- /بَلْ/
اسم[ویرایش]
بَل
- نام یکی از خدایان بابل باستان.
- در گویش گنابادی یعنی جفت، همسر، یار، دوست، رفیق، شفیق، مثل، مانند، شبیه.
ریشه شناسی۲[ویرایش]
بُلْ
- در گویش بهاری فعل تقسیم کردن، تقسیم کُن.
- در گویش گنابادی یعنی کُس ، فرج ، مهبل ، رَحِم.
ریشه شناسی۳[ویرایش]
اسم[ویرایش]
بِلَ
- در گویش بهاری یعنی اینطوری، اینجوری.
- در گویش گنابادی یعنی سگ ماده.
ریشه شناسی۳[ویرایش]
بُلَّ
- در گویش بهاری در مزرعه، یعنی بیل بزن، شخم بزن، کار کن.
- در گویش گنابادی یعنی ابله
زبان دیگر[ویرایش]
- عربی
حرف عطف[ویرایش]
- بلکه.
- پیشوندی است که بر سر برخی واژهها میآید و معنای بسیاری و فراوانی میدهد، مانند بُلکامه: یعنی بسیار هوس.
- در آغاز اسامی خاص میآید مانند: بلحسن بوالحسن ابوالحسن. یا در اول اسماء معنی عربی میآید مانند: بلعجب ابوالعجب یا بلهوس بوالهوس درمی آید.
- (عامیانه): چیزی که از روی هوا گرفته شود، گرفتن، چیزی را از روی هوا قاپ زدن.
- کنایه از: سوءاستفاده کردن از موضوعی.
- پاشنه پای.
واژههای مشتق شده[ویرایش]
––––
برگردانها[ویرایش]
ترجمهها
|
منابع[ویرایش]
- فرهنگ لغت معین