بل

از ویکی‌واژه

فارسی[ویرایش]

گونه‌های دیگر نوشتاری[ویرایش]

ریشه لغت[ویرایش]

  • نیاهندوایرانی

آوایش[ویرایش]

  • /بَلْ/

اسم[ویرایش]

بَل

  1. نام یکی از خدایان بابل باستان.
  2. در گویش گنابادی یعنی جفت، همسر، یار، دوست، رفیق، شفیق، مثل، مانند، شبیه.

ریشه شناسی۲[ویرایش]

بُلْ

  1. در گویش بهاری فعل تقسیم کردن، تقسیم کُن.
  2. در گویش گنابادی یعنی کُس ، فرج ، مهبل ، رَحِم.

ریشه شناسی۳[ویرایش]

اسم[ویرایش]

بِلَ

  1. در گویش بهاری یعنی اینطوری، اینجوری.
  2. در گویش گنابادی یعنی سگ ماده.

ریشه شناسی۳[ویرایش]

بُلَّ

  1. در گویش بهاری در مزرعه، یعنی بیل بزن، شخم بزن، کار کن.
  2. در گویش گنابادی یعنی ابله

زبان دیگر[ویرایش]

  • عربی

حرف عطف[ویرایش]

  1. بلکه.
  2. پیشوندی است که بر سر برخی واژه‌ها می‌آید و معنای بسیاری و فراوانی می‌دهد، مانند بُلکامه: یعنی بسیار هوس.
  3. در آغاز اسامی خاص می‌آید مانند: بلحسن بوالحسن ابوالحسن. یا در اول اسماء معنی عربی می‌آید مانند: بلعجب ابوالعجب یا بلهوس بوالهوس درمی آید.
  4. (عامیانه): چیزی که از روی هوا گرفته شود، گرفتن، چیزی را از روی هوا قاپ زدن.
  5. کنایه از: سوءاستفاده کردن از موضوعی.
  6. پاشنه پای.

واژه‌های مشتق شده[ویرایش]

––––

برگردان‌ها[ویرایش]

منابع[ویرایش]

  • فرهنگ لغت معین