بوش

از ویکی‌واژه

فارسی[ویرایش]

ریشه لغت[ویرایش]

  • پهلوی

آوایش[ویرایش]

  • /بوش/

اسم[ویرایش]

بُش

  1. (قدیم): شکوه، و جلال، کرّوفر، و خودنمایی.
  2. گروه و جماعتی از مردم.

اسم[ویرایش]

بوش

  1. بو، رایحه، بوی چیزی بویژه در حال سوختن به مشام رسیدن؛ اغلب بوی سوختن غذا بر اثر غفلت. بوی سوخته آمدن.
  2. (فرانسوی)(فنی): قطعه استوانه‌ای توخالی که میله یا محوری در آن می‌چرخد.
  3. کون.

اسم[ویرایش]

بُوِش

  1. (عربی): گیاهی که از آن شیاف سازند و سابقاً آن را از دربند می‌آوردند و بوش دربندی می‌گفتند.

صفت[ویرایش]

  1. هستی، آفرینش، قضا و قدر، تقدیر، سرنوشت. بودن.
    نوشته چنین بودنمان از بُوِش/به رسم بُوِش اندر آمد روش «فردوسی»

برگردان‌ها[ویرایش]

منابع[ویرایش]

  • فرهنگ لغت معین/ فرهنگ بزرگ سخن/ شاهنامه فنی