بوش
فارسی[ویرایش]
ریشه لغت[ویرایش]
- پهلوی
آوایش[ویرایش]
- /بوش/
اسم[ویرایش]
بُش
- (قدیم): شکوه، و جلال، کرّوفر، و خودنمایی.
- گروه و جماعتی از مردم.
اسم[ویرایش]
بوش
- بو، رایحه، بوی چیزی بویژه در حال سوختن به مشام رسیدن؛ اغلب بوی سوختن غذا بر اثر غفلت. بوی سوخته آمدن.
- (فرانسوی)(فنی): قطعه استوانهای توخالی که میله یا محوری در آن میچرخد.
- کون.
اسم[ویرایش]
بُوِش
- (عربی): گیاهی که از آن شیاف سازند و سابقاً آن را از دربند میآوردند و بوش دربندی میگفتند.
صفت[ویرایش]
- هستی، آفرینش، قضا و قدر، تقدیر، سرنوشت. بودن.
- نوشته چنین بودنمان از بُوِش/به رسم بُوِش اندر آمد روش «فردوسی»
برگردانها[ویرایش]
ترجمهها
|
منابع[ویرایش]
- فرهنگ لغت معین/ فرهنگ بزرگ سخن/ شاهنامه فنی