دار

از ویکی‌واژه

فارسی[ویرایش]

ریشه‌شناسی[ویرایش]

اسم[ویرایش]

  1. جایی که در آن سکونت کنند، سرای، خانه.

منابع[ویرایش]

  • فرهنگ لغت معین

ریشه‌شناسی[ویرایش]

صفت فاعلی[ویرایش]

  1. در ترکیب گاه به معنی «دارنده» آید: آب دار، پول دار.
  2. در ترکیب به معنی «نگاهدارنده» آید: خزانه دار، راه دار.

منابع[ویرایش]

  • فرهنگ لغت معین

و دسته (رُ دَ تِ)

اسم مرکب[ویرایش]

(عا.)

  1. دسته، گروه.
  2. اطرافیان شخص، طرفداران.

منابع[ویرایش]

  • فرهنگ لغت معین

اسم[ویرایش]

  1. چوبی که مجرمانِ محکوم به مرگ را از آن حلق آویز می‌کنند.
  2. درختی که میوه نمی‌دهد.

منابع[ویرایش]

  • فرهنگ لغت معین

برگردان‌ها[ویرایش]

برگردان‌ها[ویرایش]

انگلیسی
scaffold