رس

از ویکی‌واژه

(~.)

فارسی[ویرایش]

ریشه‌شناسی[ویرایش]

مصدر متعدی[ویرایش]

  1. بند کردن و بازداشتن کسی را.
  2. اصلاح کردن میان قومی را.
  3. افساد کردن (از اضداد است)
  1. چاه کندن.
  2. در زیر خاک پنهان کردن چیزی را.
  3. در گور کردن مرده را.
  4. دانستن امور قوم و خبر آن‌ها.

منابع[ویرایش]

  • فرهنگ لغت معین

(رَ)

اسم[ویرایش]

  1. ریسمان.

منابع[ویرایش]

  • فرهنگ لغت معین

(رُ)

  1. خاک مخصوص کوزه گ

ریشه[ویرایش]

صفت[ویرایش]

  1. محکم، سخت ؛ ~ کسی را بالا آوردن کنایه از: او را اذیت و آزار کردن. ؛ ~کسی را کشیدن او را بی نهایت خسته کردن.

منابع[ویرایش]

  • فرهنگ لغت معین

(~.)

صفت[ویرایش]

  1. حریص، حریص به خوردن.

منابع[ویرایش]

  • فرهنگ لغت معین

برگردان‌ها[ویرایش]

انگلیسی
clay