هیچ
فارسی[ویرایش]
ریشه لغت[ویرایش]
- فارسی
آوایش[ویرایش]
- /هِیچ/
اسم[ویرایش]
هیچ
- همراه اسم با فعل منفی، برای سلب ویژگی یا حکمی از کلیه اعضای یک مجموعه، گرو، صنف، یا جنس به کار میرود؛ غایب، از یک مجموعه.
- هرگز. اصلاً، اصلن. ابداً، ابدن. مطلقاً، مطلقن. به هیچ وجه. به هیچ روی. اسم بعد از هیچ غالباً مفرد آید.
- باری. کرتی (کرّتی).
- برطرف شده و معدوم شده و لاشی. معدوم.
- ذرهای . کمترین مقداری. اندکی. کمی. یک ذره کنایه از اندک و قلیل و کم.
- گاهی، احیاناً، احیانن. اتفاقاً، اتفاقن.
- برای استفهام و به معنی هل عربی. آیا.
- به راستی. در حقیقت. واقعاً، واقعن. فیالواقع.
صفت[ویرایش]
- نیست، نابود، پوچ و بیاعتبار.
- آیا، هیچ میدانی؟
قید[ویرایش]
- اصلاً، ابداً.
زبان دیگر[ویرایش]
ریشه لغت[ویرایش]
- بهاری
اسم[ویرایش]
هَیچ
- هیچ، نیست، اصلاً، خالی.
––––
برگردانها[ویرایش]
ترجمهها
منابع[ویرایش]
- فرهنگ لغت معین
- فرهنگ بزرگ سخن