ور

از ویکی‌واژه

فارسی[ویرایش]

گونه‌های دیگر نوشتاری[ویرایش]

ریشه لغت[ویرایش]

  • فارسی

آوایش[ویرایش]

  • /وَر/

اسم[ویرایش]

ور

  1. حرف شرط، مخفف اگر‌.
    پسوندی است که به اسم می‌پیوندد و دارندگی می‌رساند، بارور، تاج‌ور، کینه‌ور.
  2. طرف، جانب، سو.
    پیشوندی است که بر سر افعال درآید به معنی بر: ورآمدن، ورافتادن، ورانداز، ورشکست.
  3. بر سر اسماء (ریشه و مصادر مرهم).
  4. برف، گرمی، حرارت.

ریشه شناسی ۲[ویرایش]

  1. تخته‌ای که در مکتب‌های قدیم معلمان روی آن به شاگردان تعلیم می‌دادند، سب.
  2. (عامیانه): سخنان بی‌معنی وِر و وِر کردن، شِر و وِر: سخنان بیهوده، حرف مفت.
  3. وَر در گویش گنابادی یعنی طرف ، جهت ، مسیر
  4. ور در گویش بروجنی یعنی کنار و پهلوی کسی یا چیری
  5. وِرْ در گویش گنابادی یعنی پر حرفی ، حرافی

زبان دیگر[ویرایش]

ریشه لغت[ویرایش]

  • پارسی باستان
  1. در ایران باستان در محاکمه‌های مبهم و مشکل دو طرف دعویی را مورد آزمایش (ور) قرار می‌دادند و آن دو گونه بوده‌است: ور گرم (گذشتن از آتش)، ور سرد (خوردن سوگند) و آن آب آمیخته با گوگرد بوده‌است که به متهم می‌خورانیدند.

زبان دیگر[ویرایش]

ریشه لغت[ویرایش]

  • پهلوی
  1. بغل، پهلو، سینه، کمر.

––––

برگردان‌ها[ویرایش]

منابع[ویرایش]

  • فرهنگ لغت معین