وصل

از ویکی‌واژه

(وَ)

فارسی[ویرایش]

ریشه‌شناسی[ویرایش]

  • پهلوی
  • ‏وَسلیدن = وصل کردن وَسلش، وَسل = وصل {وسلیدن: ریخت دیگری از وَستن ( بستن ) ( بسنجید با گسستن و گسلیدن ) . به معنای به هم بستن، به هم رساندن و . . . } استاد محمد مقدم، وصل و فصل عربی را دارای ریشه ٔ ایرانی می داند ( بن مایه: راهنمای ریشه فعل های ایرانی، صفحه ۳۶ ) . آیا وس ل ( ریشه توسل ) نیز ‏به همینجا مربوط است؟} وسل= وصل= وستن، بستن، وسلش، وسلیدن، وسلاندن، وس، وست، پیوستن، پیوند، به هم رسیدن، به کار افتادن برگرفته از فرهنگ نامه ( ( چیلو ) ) . اسل شناسی واژگان فارسی از ( ( زبان روزمره ) ) و ( ( زبان سازی دیرینه و نو ) ) .

مصدر لازم[ویرایش]

  1. پیوستن، به هم رسیدن.

مصدر متعدی[ویرایش]

  1. پیوند کردن، پیوند دادن.

منابع[ویرایش]

  • فرهنگ لغت معین

(وُ یا وِ)

اسم[ویرایش]

  1. استخوانی که نشکند و با استخوان دیگر نیامی‌زد.
  2. فراهم آمدنگاه دو استخوان، محل اتصال دو استخوان ؛

جمع[ویرایش]

  1. اوصال.

منابع[ویرایش]

  • فرهنگ لغت معین

برگردان‌ها[ویرایش]

انگلیسی
on