وقت

از ویکی‌واژه

فارسی[ویرایش]

ریشه‌ لغت[ویرایش]

  • پارسی باستان

آوایش[ویرایش]

اسم[ویرایش]

وقت

  1. مقداری از زمان که برای امری فرض شده، هنگام، زمان.
  2. دوره، عصر.فرصت.نوبت.فصل.
  3. نگارنده یِ این پیام به دستورِ زبانِ پارسیِ کهن آشنایی ندارد ) . واژه ( وقت ) با واژه ( vakata ) در فرتورِ زیر از سنگنبشته یِ داریوشِ بزرگ از یک بُن و ریشه باشد. در تراگویه یِ آلمانیِ این نوشته در رَجِ ( G ) آمده است: از ماهِ ویَخنَ 14 روز سپری شده بود. آنچه می دانم چنین است: mahya : ماه Viyaxna :ویَخنَ ( ماهِ ویَخنَ ) rauca : این واژه همان ( روز ) در زبان پارسیِ کنونی است و یا ( روچَ ) . aha : به چمِ ( بود ) است و برابر با واژه آلمانیwar/waren در فرتورِ زیر واژه ( vakata ) با واژه آلمانیِ ( vergangen ) به چمِ ( سپری شده، گذشته ( از نظر زمانی ) ) برابر دانسته شده است. و برای من آشکار است که ( vakata ) با ( زمان یا فرآیندِ زمانی ) همبسته و مرتبط است. در رویه یِ 42 از نبیگِ ( Die Altpersischen Inschriften der Achaimeniden :سنگنبشته هایِ پارسیِ کُهنِ هخامنشیان ) نوشته یِ ( رودیگِر اشمیت ) آمده است

مثال[ویرایش]

  1. وقت گل نی: کنایه از وقتی که هرگز نخواهد آمد، چون نی گل نمی‌دهد پس وعده به آن هم تحقق نخواهد شد.هیچوقت.

واژه‌های وابسته[ویرایش]

––––

برگردان‌ها[ویرایش]

منابع[ویرایش]

  • فرهنگ لغت معین