پس

از ویکی‌واژه

فارسی[ویرایش]

ریشه لغت[ویرایش]

  • فارسی

آوایش[ویرایش]

  • /پَس/

اسم[ویرایش]

پس

  1. بنا بر این، از این رو، در این صورت. پشت، عقب، آنسوی، مؤخر.
    بیامد پس لشکر افراسیاب.....بر اندیشه رزم بگذاشت آب (شاهنامه)
  2. دبر، کون،
  3. پس و پیش: به صورتی غیر از صورت اصلی.
  4. پس و پسکی: عقب‌عقب، در حال عقب رفتن.

مصدر لازم[ویرایش]

  1. عقب رفتن، تنزل کردن.

قید[ویرایش]

  1. پشت‌سر، دنبال، آخر کار، پس از همه.
  2. آنگاه، آنوقت، از این‌رو، بنابر این

ریشه شناسی۲[ویرایش]

پِس

  1. پِسْ: در گویش گنابادی یعنی دارایی، ثروت، مال، اندوخته، پول.
  2. پِسْ: در گویش بهاری مفعول، زیر قرار گرفتن با اشاره ای؛ پِس طئوق یعنی مرغ همیشه تسلیم.

ریشه‌شناسی۳[ویرایش]

  • پهلوی

اسم[ویرایش]

پُس

  1. پسر، فرزند، پور.

––––

برگردان‌ها[ویرایش]

منابع[ویرایش]

  • فرهنگ لغت معین