پس
فارسی[ویرایش]
ریشه لغت[ویرایش]
- فارسی
آوایش[ویرایش]
- /پَس/
اسم[ویرایش]
پس
- بنا بر این، از این رو، در این صورت. پشت، عقب، آنسوی، مؤخر.
- دبر، کون،
- پس و پیش: به صورتی غیر از صورت اصلی.
- پس و پسکی: عقبعقب، در حال عقب رفتن.
مصدر لازم[ویرایش]
- عقب رفتن، تنزل کردن.
قید[ویرایش]
- پشتسر، دنبال، آخر کار، پس از همه.
- آنگاه، آنوقت، از اینرو، بنابر این
ریشه شناسی۲[ویرایش]
پِس
- پِسْ: در گویش گنابادی یعنی دارایی، ثروت، مال، اندوخته، پول.
- پِسْ: در گویش بهاری مفعول، زیر قرار گرفتن با اشاره ای؛ پِس طئوق یعنی مرغ همیشه تسلیم.
ریشهشناسی۳[ویرایش]
- پهلوی
اسم[ویرایش]
پُس
- پسر، فرزند، پور.
––––
برگردانها[ویرایش]
ترجمهها
منابع[ویرایش]
- فرهنگ لغت معین