آفتابگردان
ظاهر
فارسی
[ویرایش]ریشه لغت
[ویرایش]- فارسی
آوایش
[ویرایش]- /آفتاب/گَردان/
اسم مرکب
[ویرایش]آفتابگردان
اسم مرکب
[ویرایش]- (گیاهی): گیاهی از تیره مرکبان که تخم آن را تف داده یا روغن گیرند.
- نوعی از گیاهان قابل کِشت و پرورش که دانههای آن به تخمه آفتابگردان معروف گاهی همراه با آجیل است.
- آفتابگردان همانطور که از اسمش پیداست همگام با گردش آفتاب از طلوع تا غروب همراه با آن میچرخد، و این خصوصیت برای مردم دنیای باستان عجیب به نظر میرسید.
- پارچه ضخیم یا لبه کلاه که جلو تابش آفتاب بر چهره را میگیرد. سایبان.
مترادفها
[ویرایش]- آفتاب، آفتاب دادن، آفتاب پریدن، آفتاب گرفتن، آفتاب خوردن، آفتاب چریدن، آفتاب سا، آفتاب شدن، آفتاب بالانس، آفتاب پرست، آفتاب چهره، آفتاب پهن، آفتاب تنک، آفتاب پرورده، آفتاب زده آفتاب زرد، آفتاب رو، آفتاب رخ
برگردانها
[ویرایش]ترجمهها | ||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|
|
منابع
[ویرایش]- فرهنگ بزرگ سخن/ فرهنگ لغت معین