اذفر

از ویکی‌واژه
این لغت اطلاعات ریشه‌شناسی را ندارد. اگر شما از ریشهٔ آن اطلاع دارید براساس شیوه‌نامه آن را به این‌جا اضافه کنید.

فارسی[ویرایش]

ریشه شناسی[ویرایش]

آوایش[ویرایش]

  • [اَذ/فَر]

صفت[ویرایش]

اذفر

  1. خوشبو، معطر، مشک.
  2. اذفر. [ اَ ف َ ] (ع ص ) تیز. تیزبو. (غیاث ).
  3. تیزبوی . (تاج المصادر بیهقی ) (ربنجنی ).
  4. پربو. شدیدالرائحة، اعم از خوش یا ناخوش . تُندبوی : صبر مه با شب منور داردش ..... صبر گل با خار اذفَر داردش. مولوی
  5. مشک اذفر ؛ مشک تیزبوی. زمخشری
  6. گهی صورتی گردد از عود هندی ..... گهی پیکری گردد از مشک اذفر. فرخی یزدی
  7. بباغی کز آب و گلشن بازیابی ..... نسیم گلاب و دم مشک اذفر. فرخی
  8. خون در تنم چو نافه ز اندیشه خشک شد .... جرمم همین که همنفس مشک اذفرم . کلیله و دمنه
  9. خالص . (صراح ).
  10. تیزگند. (تاج المصادر بیهقی).
  11. گنده بغل . (منتهی الارب ).


منابع[ویرایش]

  • لغت‌نامه دهخدا