ازمان
ظاهر
فارسی
[ویرایش]ریشه لغت
[ویرایش]- عربی
آوایش
[ویرایش]- /اَزمان/
اسم
[ویرایش]ازمان (قدیم)
- زمانها، روزگاران. جمع زمن.
- توپ ارمغانی ... در اقربِ ازمان ... خواهد رسید. «قائممقام فراهانی»
حرف/ ضمیر
[ویرایش]اَزِمان (گفتگو)
- از ما.
- خانه را اَزِمان گرفتهاند، جایی نداریم.
منابع
[ویرایش]- فرهنگ بزرگ سخن/ فرهنگ لغت معین