اسکاندن
فارسی[ویرایش]
ریشه‌شناسی[ویرایش]
مصدر گذرا[ویرایش]
- دادن یه منطقه یا محیط به کسی برای زیستن:
- خانواده‌ام را در تهران اسکاندم.
- برادرت را کجا می‌خواهی اسکانی؟
- (رایانش) پرکردن یه فهرست یا پایگاه‌داده:
- روی دکمه جستجو کلیکیدم و منتظر ماندم تا اطلاعات اسکانده شود.
صرف فعل[ویرایش]
اسکاندن [اِسْکانْدَنْ]
| فعل‌ها | |||||||
|---|---|---|---|---|---|---|---|
| بن واژه | اسکاندن | ||||||
| بن ماضی | اسکاند | ||||||
| بن مضارع | اسکان | ||||||
| شخص | مفرد | جمع | |||||
| اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | ||
| گذشته | من | تو | او | ما | شما | اویان/آن‌ها | |
| ساده | اسکاندم | اسکاندی | اسکاند | اسکاندیم | اسکاندید | اسکاندند | |
| استمراری | می‌اسکاندم | می‌اسکاندی | می‌اسکاند | می‌اسکاندیم | می‌اسکاندید | می‌اسکاندند | |
| کامل | اسکانده بودم | اسکانده بودی | اسکانده بود | اسکانده بودیم | اسکانده بودید | اسکانده بودند | |
| التزامی | اسکانده باشم | اسکانده باشی | اسکانده باشد | اسکانده باشیم | اسکانده باشید | اسکانده باشند | |
| مستمر | داشتم می‌اسکاندم | داشتی می‌اسکاندی | داشت می‌اسکاند | داشتیم می‌اسکاندیم | داشتید می‌اسکاندید | داشتند می‌اسکاندند | |
| حال | من | تو | او | ما | شما | اویان/آن‌ها | |
| ساده | اسکانم | اسکانی | اسکاند | اسکانیم | اسکانید | اسکانند | |
| استمراری | می‌اسکانم | می‌اسکانی | می‌اسکاند | می‌اسکانیم | می‌اسکانید | می‌اسکانند | |
| کامل | اسکانده‌ام | اسکانده‌ای | اسکانده/اسکانده‌است | اسکانده‌ایم | اسکانده‌اید | اسکانده‌اند | |
| ملموس | دارم می‌اسکانم | داری می‌اسکانی | دارد می‌اسکاند | داریم می‌اسکانیم | دارید می‌اسکانید | دارند می‌اسکانند | |
| التزامی | باسکانم | باسکانی | باسکاند | باسکانیم | باسکانید | باسکانند | |
| آینده | - | من | تو | او | ما | شما | اویان/آن‌ها |
| خواهم اسکاند | خواهی اسکاند | خواهد اسکاند | خواهیم اسکاند | خواهید اسکاند | خواهند اسکاند | ||
| دستوری | - | تو | - | شما | - | ||
| امر | باسکان | باسکانید | |||||
| نهی | ناسکان | ناسکانید | |||||