اشاریدن
فارسی[ویرایش]
مصدر گذرا[ویرایش]
- چیزی/کسی را بدون پرداختن به جزییات زیاد یا بشکل غیرمستقیم به کسی نمودن (نشان دادن):
- در این متن قاتل را اشاریدهام. [در این متن به اطلاعاتی از شخص قاتل اشاره کردهام؛ مانند، در این متن علی را نوشتهام]
- در این متن به قاتل اشاریدهام. [در این متن اشارهای به چیزی برای قاتل قرار دادهام؛ مانند، در این متن به علی نوشتهام]
- درواقع، همین موضوع را داشتم بهت میاشاریدم.
- آیا ترک شغلش را داشت بهمان میاشاریرد؟
- آیا ترک شغلم را بهش باشارم؟
فعل[ویرایش]
اشاریدن [اِشاریدَنْ]
گردانش فارسی | |||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|
بن واژه | اشاریدن | ||||||
بن ماضی | اشارید | ||||||
بن مضارع | اشار | ||||||
شخص | مفرد | جمع | |||||
اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | ||
گذشته | من | تو | او/آن | ما | شما | آنها/ایشان | |
ساده | اشاریدم | اشاریدی | اشارید | اشاریدیم | اشاریدید | اشاریدند | |
استمراری | میاشاریدم | میاشاریدی | میاشارید | میاشاریدیم | میاشاریدید | میاشاریدند | |
کامل | اشاریدهبودم | اشاریدهبودی | اشاریدهبود | اشاریدهبودیم | اشاریدهبودید | اشاریدهبودند | |
التزامی | اشاریدهباشم | اشاریدهباشی | اشاریدهباشد | اشاریدهباشیم | اشاریدهباشید | اشاریدهباشند | |
مستمر | داشتم میاشاریدم | داشتی میاشاریدی | داشت میاشارید | داشتیم میاشاریدیم | داشتید میاشاریدید | داشتند میاشاریدند | |
حال | من | تو | او/آن | ما | شما | آنها/ایشان | |
ساده | اشارم | اشاری | اشارد | اشاریم | اشارید | اشارند | |
استمراری | میاشارم | میاشاری | میاشارد | میاشاریم | میاشارید | میاشارند | |
کامل | اشاریدهام | اشاریدهای | اشاریدهاست/اشاریده | اشاریدهایم | اشاریدهاید | اشاریدهاند | |
ملموس | دارم میاشارم | داری میاشاری | دارد میاشارد | داریم میاشاریم | دارید میاشارید | دارند میاشارند | |
التزامی | باشارم | باشاری | باشارد | باشاریم | باشارید | باشارند | |
آینده | من | تو | او/آن | ما | شما | آنها/ایشان | |
خواهم اشارید | خواهی اشارید | خواهد اشارید | خواهیم اشارید | خواهید اشارید | خواهند اشارید | ||
دستوری | - | تو | - | شما | - | ||
امر | باشار | باشارید | |||||
نهی | ناشار | ناشارید |