حدسیدن
فارسی[ویرایش]
مصدر گذرا[ویرایش]
- پاسخ درست/مطلوب را بدون دانستن واقعیت، باشک، ارايه دادن:
- چطوری گزینه درست را در اولین تلاش حدسیدی؟
- دیروز در مسابقه تلفنی، صندوق گنج را بدرستی حدسیدم.
- در آزمون رانندگی، پاسخ پرسش آخر را بدرستی حدسیدم.
فعل[ویرایش]
حدسیدن
| گردانش فارسی | |||||||
|---|---|---|---|---|---|---|---|
| بن واژه | حدسیدن | ||||||
| بن ماضی | حدسید | ||||||
| بن مضارع | حدس | ||||||
| شخص | مفرد | جمع | |||||
| اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | ||
| گذشته | من | تو | او/آن | ما | شما | آنها/ایشان | |
| ساده | حدسیدم | حدسیدی | حدسید | حدسیدیم | حدسیدید | حدسیدند | |
| استمراری | می‌حدسیدم | می‌حدسیدی | می‌حدسید | می‌حدسیدیم | می‌حدسیدید | می‌حدسیدند | |
| کامل | حدسیده‌بودم | حدسیده‌بودی | حدسیده‌بود | حدسیده‌بودیم | حدسیده‌بودید | حدسیده‌بودند | |
| التزامی | حدسیده‌باشم | حدسیده‌باشی | حدسیده‌باشد | حدسیده‌باشیم | حدسیده‌باشید | حدسیده‌باشند | |
| مستمر | داشتم می‌حدسیدم | داشتی می‌حدسیدی | داشت می‌حدسید | داشتیم می‌حدسیدیم | داشتید می‌حدسیدید | داشتند می‌حدسیدند | |
| حال | من | تو | او/آن | ما | شما | آنها/ایشان | |
| ساده | حدسم | حدسی | حدسد | حدسیم | حدسید | حدسند | |
| استمراری | می‌حدسم | می‌حدسی | می‌حدسد | می‌حدسیم | می‌حدسید | می‌حدسند | |
| کامل | حدسیده‌ام | حدسیده‌ای | حدسیده‌است/حدسیده | حدسیده‌ایم | حدسیده‌اید | حدسیده‌اند | |
| ملموس | دارم می‌حدسم | داری می‌حدسی | دارد می‌حدسد | داریم می‌حدسیم | دارید می‌حدسید | دارند می‌حدسند | |
| التزامی | بحدسم | بحدسی | بحدسد | بحدسیم | بحدسید | بحدسند | |
| آینده | من | تو | او/آن | ما | شما | آنها/ایشان | |
| خواهم حدسید | خواهی حدسید | خواهد حدسید | خواهیم حدسید | خواهید حدسید | خواهند حدسید | ||
| دستوری | - | تو | - | شما | - | ||
| امر | بحدس | بحدسید | |||||
| نهی | نحدس | نحدسید | |||||