درود
ظاهر
فارسی
[ویرایش]ریشه لغت
[ویرایش]- پهلوی
آوایش
[ویرایش]- /دُرود/
اسم
[ویرایش]اسم
- ستایش، ثنا، سلام، آفرین، رحمت، دعا.
- به معنی نیایش است که از پروردگار بر راستی و درستی باشد. درود واژه اوستایی است دروَتات ( drvatāt ) با معنی درست و راست. درود می تواند نشانه ای بر تایید و پذیرش هر سخنء رفتار و یا کنشی نیکو و درست باشد و بنوعی بر قبول و پذیرش متقابل مانند هنگامی که با شخصی روبرو می شویم و پس از درو آن فعل نیکو را بر زبان می آوریم. مانند: درود بر شیردلان و دلاوران ایران زمین ویا درود برنسل کوروش و آرش.
و یا در اشعار زیر از فردوسی: ز یزدان و از ما بر آن کس درود که تارش خرد باشد و داد پود.
ز یزدان و از ما برآن کس درود که از داد و مهرش بود تار و پود.
کنون از خداوند خورشید و ماه درودی به جان منوچهر شاه.
ز یزدان ترا باد چندان درود که آن را نداند فلک تار و پود.
درود جهان آفرین بر تو باد بر آن کس که او چون تو فرزند زاد.
به دل خرمی دار و بگذار رود تراباد از پاک یزدان درود.
درود آوریدش خجسته سروش کزین پیش مخروش و باز آر هوش.
وزو باد بر شاه ایران درود خداوند شمشیر و کوپال و خود.
- چوب، تخته، درخت بریده شده.
- در فارسی پهلوی دروت به معنی صحت و آرامش و درود به معنای آرزوی خیر و برکت میباشد.
––––
برگردانها
[ویرایش]ترجمهها | ||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|
منابع
[ویرایش]- فرهنگ بزرگ سخن
- فرهنگ لغت معین
- لغت نامه دهخدا