دواریدن

فارسی

آوایش

• دَ دَ

فعل

1. تنوره کشیدن. در حال چرخیدن به هوا پریدن. به هوا بر شدن دیو و جادو، بی بال و پر.
2. راه‌رفتن اهریمنی. دویدن اهریمنی.

فعل‌ها
بن واژه			دواریدن
بن ماضی			دوارید
بن مضارع			دوار
شخص		مفرد			جمع
		اول شخص	دوم شخص	سوم شخص	اول شخص	دوم شخص	سوم شخص
گذشته		من	تو	او	ما	شما	اویان/آن‌ها
	ساده	دواریدم	دواریدی	دوارید	دواریدیم	دواریدید	دواریدند
	استمراری	می‌دواریدم	می‌دواریدی	می‌دوارید	می‌دواریدیم	می‌دواریدید	می‌دواریدند
	کامل	دواریده بودم	دواریده بودی	دواریده بود	دواریده بودیم	دواریده بودید	دواریده بودند
	التزامی	دواریده باشم	دواریده باشی	دواریده باشد	دواریده باشیم	دواریده باشید	دواریده باشند
	مستمر	داشتم می‌دواریدم	داشتی می‌دواریدی	داشت می‌دوارید	داشتیم می‌دواریدیم	داشتید می‌دواریدید	داشتند می‌دواریدند
حال		من	تو	او	ما	شما	اویان/آن‌ها
	ساده	دوارم	دواری	دوارد	دواریم	دوارید	دوارند
	استمراری	می‌دوارم	می‌دواری	می‌دوارد	می‌دواریم	می‌دوارید	می‌دوارند
	کامل	دواریده‌ام	دواریده‌ای	دواریده/دواریده‌است	دواریده‌ایم	دواریده‌اید	دواریده‌اند
	ملموس	دارم می‌دوارم	داری می‌دواری	دارد می‌دوارد	داریم می‌دواریم	دارید می‌دوارید	دارند می‌دوارند
	التزامی	بدوارم	بدواری	بدوارد	بدواریم	بدوارید	بدوارند
آینده	-	من	تو	او	ما	شما	اویان/آن‌ها
		خواهم دوارید	خواهی دوارید	خواهد دوارید	خواهیم دوارید	خواهید دوارید	خواهند دوارید
دستوری		-	تو	-		شما	-
	امر		بدوار			بدوارید
	نهی		ندوار			ندوارید