مخ
فارسی[ویرایش]
ریشه لغت[ویرایش]
- فارسی
آوایش[ویرایش]
- /مُخ/
اسم[ویرایش]
مُخ
- (جانوری): بالاترین و بزرگترین قسمت مغز که از نیم کره چین و شکنجدار تشکیل شده و فعالیتهای ذهنیای مانند تفکر، حافظه، استدلال، احساس، و نیز اعمال حسی و حرکتی را کنترل میکند.
- دو نیم کره مغزی را گویند که قسمتی از دستگاه مرکزی اعصاب است و در کاسه سر و در قسمت بالا و جلو قرار گرفته.
زبان دیگر[ویرایش]
- عربی
آوایش[ویرایش]
- /مُ خّ/
اسم[ویرایش]
- مغز، مغز
زبان دیگر[ویرایش]
استعاره[ویرایش]
- اصل میانه هر چیز.
- مخ کسی را خوردن، با گفتگوی زیاد او را خسته کردن.
- مخ کسی سوت کشیدن، دچار شگفتی شدن.
––––
برگردانها[ویرایش]
ترجمهها
منابع[ویرایش]
- فرهنگ لغت معینمعین
- فرهنگ بزرگ سخن