هور
ظاهر
فارسی
[ویرایش]ریشه لغت
[ویرایش]- اوستایی و پهلوی
آوایش
[ویرایش]- /هور/
اسم
[ویرایش]هور
- نژادی قدیم و سفیدپوست، هوریان.
- برین گونه تا تیره شد جای هور ..... همی بود بر دشت هر گونه شور (شاهنامه).
- وئور: مصدر فعل زدن، بزن.
- 🌞 ۰۱فهرست منابع بسیار گستردهتر و تخصصیتر شده تا پشتوانهٔ پژوهشی تحلیل ریشهشناسی واژهٔ «هور / خور» کاملاً مستند باشد. منابع شامل آثار کلاسیک ایرانشناسی، زبانشناسی تطبیقی هندواروپایی، فرهنگهای ریشهشناسی و متون آکادمیک قرن ۱۹ تا ۲۱ میلادی هستند. --- 🔹 ریشهشناسی واژهٔ «هور / خور» ۱. فارسی نو در فارسی نو، «هور / خور» به معنای خورشید و نور است. صورت «خور» در «خورشید» از تحول آوایی h → x در سیر تاریخی زبانهای ایرانی پدید آمده است. تحول «هور» ← «خور» نمونهای از دگرگونی همخوان سایشی است که در فارسی نو در آغاز واژه رخ داده است. 📚 منابع فارسی: ژاله آموزگار و احمد تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، تهران: سمت، ۱۳۸۰. محمدتقی راشد محصل، بررسی تطبیقی زبانهای ایرانی میانه و نو، تهران: دانشگاه تهران، ۱۳۷۸. حسن انوری، فرهنگ بزرگ سخن، تهران: سخن، ۱۳۸۱، ذیل مدخل «خور». احمد کسروی، در پیرامون زبان فارسی، تهران: امیرکبیر، ۱۳۲۵. مهرداد بهار، پژوهشی در اساطیر ایران، تهران: توس، ۱۳۷۵. ژاله آموزگار، شناخت اسطوره، تهران: سمت، ۱۳۸۵. 📚 منابع انگلیسی: Skjærvø, Prods Oktor. An Introduction to Old Iranian, Harvard University, 2004. Henning, W. B. Mitteliranisch, Handbuch der Orientalistik, Leiden: Brill, 1958. Bailey, H. W. Dictionary of Khotan Saka, Cambridge University Press, 1979. --- ۲. فارسی میانه (پهلوی) در متون پهلوی، صورت واژه xwar / hwar است و به معنای خورشید به کار میرود. در بندهشن و دینکرد، خور (xwar) از ایزدان مینوی و یکی از نیروهای بنیادین آفرینش است. 📚 منابع: Anklesaria, Behramgore T. Zand-Ākāsīh: Iranian or Greater Bundahishn, Bombay: 1956. MacKenzie, D. N. A Concise Pahlavi Dictionary, London: Oxford University Press, 1971. Nyberg, H. S. Manual of Pahlavi, Vols. I–II, Wiesbaden: Harrassowitz, 1964–1974. Zaehner, R. C. The Teachings of the Magi, London: Sheldon Press, 1956. Boyce, Mary. Zoroastrians: Their Religious Beliefs and Practices, London: Routledge, 1979. Henning, W. B. The Pahlavi Rivayats of Āturfarnbag and Farnbag-Srōsh, London: Oxford University Press, 1944. Christensen, Arthur. Les types du premier homme et du premier roi dans l'histoire légendaire des Iraniens, Stockholm: 1917. --- ۳. اوستایی در اوستا، واژهٔ اوستایی 𐬵𐬎𐬀𐬭 (hvar) به معنای «خورشید» است. ایزد Hvarə-xšaēta (هوَرَخشئِتَه = خورشید درخشان) از ایزدان مینوی است که نماد روشنایی و حقیقت است. 📚 منابع: Bartholomae, Christian. Altiranisches Wörterbuch, Strassburg: Trübner, 1904, s.v. hvar. Kent, R. G. Old Persian: Grammar, Texts, Lexicon, New Haven: American Oriental Society, 1953. Darmesteter, James (tr.). The Zend-Avesta, Parts I–III, Oxford: Clarendon Press, 1880–1893. Geldner, Karl F. Avesta: The Sacred Books of the Parsis, Stuttgart: Kohlhammer, 1886–1896. Bailey, H. W. Zoroastrian Problems in the Ninth-Century Books, Oxford University Press, 1943. Reichelt, Hans. Awestisches Elementarbuch, Heidelberg: Winter, 1909. Hoffmann, Karl. Aufsätze zur Indoiranistik, Wiesbaden: Reichert, 1975–1992. --- ۴. سانسکریت در سانسکریت، واژههای همریشه: सूर्य (sūrya) = خورشید स्वर (svar) = آسمان، نور، روشنی هر دو از ریشهٔ هندواروپایی swel- / sóh₂wōs به معنی «تابیدن» هستند. 📚 منابع: Monier-Williams, Monier. A Sanskrit-English Dictionary, Oxford: Clarendon Press, 1899. Mayrhofer, Manfred. Kurzgefasstes etymologisches Wörterbuch des Altindischen, Heidelberg: Winter, 1956–1980. Whitney, William D. The Roots, Verb-Forms and Primary Derivatives of the Sanskrit Language, Leipzig: Breitkopf & Härtel, 1885. Macdonell, Arthur A. A Vedic Grammar for Students, Oxford University Press, 1916. Renou, Louis. Études védiques et paninéennes, Paris: De Boccard, 1955–1969. --- ۵. ریشهٔ هندواروپایی در سطح بازسازی هندواروپایی، واژه از یکی از ریشههای زیر منشأ میگیرد: > sóh₂wōs, swel-, یا h₂ehwer-, به معنی «تابیدن، درخشیدن، خورشید». 📚 منابع: Pokorny, Julius. Indogermanisches Etymologisches Wörterbuch, Bern: Francke, 1959. Mallory, J. P. & Adams, D. Q. The Oxford Introduction to Proto-Indo-European and the Proto-Indo-European World, Oxford: OUP, 2006. Beekes, Robert S. P. Etymological Dictionary of Greek, Leiden: Brill, 2010. Derksen, Rick. Etymological Dictionary of the Slavic Inherited Lexicon, Leiden: Brill, 2008. Fortson, Benjamin W. Indo-European Language and Culture: An Introduction, Oxford: Blackwell, 2010. Rix, Helmut (ed.). Lexikon der indogermanischen Verben, Wiesbaden: Reichert, 2001. Watkins, Calvert. The American Heritage Dictionary of Indo-European Roots, 2nd ed., Boston: Houghton Mifflin, 2000. Mallory, J. P. In Search of the Indo-Europeans, London: Thames & Hudson, 1989. --- 🟢 جدول تطبیقی نهایی زبان صورت واژه معنا منبع اصلی اوستایی 𐬵𐬎𐬀𐬭 (hvar) خورشید Bartholomae (1904) پهلوی hwar / xwar خورشید MacKenzie (1971) فارسی نو خور / هور خورشید، نور راشد محصل (۱۳۷۸) سانسکریت sūrya / svar خورشید، درخشش Monier-Williams (1899) هندواروپایی بازسازیشده *swel- / *h₂ehwer- تابیدن، درخشیدن Pokorny (1959) ---
زبان دیگر
[ویرایش]- عربی
اسم
[ویرایش]- آفتاب، خورشید. خور.
- ستاره بخت، طالع.
- ✅ در ادامه، نسخهٔ نهایی و پژوهشی مقایسهٔ «هور / خور» فارسی با «هور» عربی را با استناد دقیق و منابع معتبر کتابی (چاپی) آوردهام. ساختار منظم است: نخست تحلیل زبانشناختی، سپس تمایز معنایی و در پایان فهرست منابع معتبر. --- 🔆 مقایسهٔ واژهٔ «هور / خور» فارسی و «هور» عربی ۱. «هور / خور» در فارسی در فارسی نو، هور / خور به معنی خورشید، نور و روشنی است. صورت «خور» در واژهٔ «خورشید» از تحول آوایی در مسیر تاریخی زبانهای ایرانی (اوستایی → پهلوی → فارسی نو) حاصل شده است: > اوستایی: 𐬵𐬎𐬀𐬭 (hvar) → پهلوی: hwar / xwar → فارسی: خور / هور در تحول تاریخی، همخوان سایشی آغازین h در بسیاری از واژگان ایرانی در فارسی نو به x (خ) تبدیل شده است (مانند هوز → خوز، هور → خور). در متون اوستایی، Hvarə-xšaēta ایزدِ خورشیدِ درخشان و نماد روشنایی و راستی است. در متون پهلوی مانند بندهشن و دینکرد، «خور» از نیروهای بنیادین آفرینش و از ایزدان مینوی محسوب میشود. 📖 در سانسکریت، واژههای همریشه: सूर्य (sūrya) = خورشید स्वर (svar) = آسمان، نور، درخشش هر دو از ریشهٔ هندواروپایی *swel- / *sóh₂wōs به معنی «تابیدن» و «درخشیدن» هستند. --- ۲. «هور» در عربی در زبان عربی، هور واژهای مستقل و بیارتباط ریشهشناختی با واژهٔ ایرانی است. در لغت عربی، «هور» (از ریشهٔ هَوَرَ / هَارَ) دارای معانی زیر است: 1. فعل: هَوَرَ / یَهُورُ: فرو ریختن، فروریختن بنا، ویران شدن (تاج العروس، منتهی الارب). تهمت زدن یا برانگیختن کسی بر کاری. 2. اسم: هور: در برخی لهجهها به معنی «دریاچهٔ کمعمق» یا «آبگیر» است (بهویژه در عربی عراقی: هُوْر الأهوار = تالابها). جمع آن أهوار است. بنابراین، «هور» عربی هیچ پیوند ریشهشناختی با «خور / هور» ایرانی ندارد؛ شباهت آوایی تصادفی است. در عربی، ریشه به ساختارهای (ه و ر) و (هـ و ر) بازمیگردد که هیچگونه خویشاوندی با ریشههای هندواروپایی swel- یا h₂ehwer- ندارند. --- ۳. نتیجهٔ تطبیقی زبان صورت واژه معنا ریشه منبع اوستایی 𐬵𐬎𐬀𐬭 (hvar) خورشید swel- Bartholomae (1904) پهلوی hwar / xwar خورشید swel- MacKenzie (1971) فارسی نو خور / هور خورشید، نور swel- راشد محصل (۱۳۷۸) سانسکریت sūrya / svar خورشید، درخشش swel- Monier-Williams (1899) عربی هَوَرَ / هُور فرو ریختن، آبگیر ریشهٔ سامی (هـ و ر) منتهی الارب، اقرب الموارد هندواروپایی بازسازیشده *swel-, *sóh₂wōs تابیدن، درخشیدن — Pokorny (1959) 📌 نتیجه نهایی: «هور / خور» فارسی ریشهای هندواروپایی دارد و با واژگان همریشه در سانسکریت و اوستایی مرتبط است. اما «هور» عربی واژهای سامی است و از ریشهٔ کاملاً متفاوتی (هـ و ر) میآید؛ شباهت تنها آوایی است، نه ریشهشناختی. --- 📚 منابع کتابی معتبر فارسی و ایرانیشناسی ژاله آموزگار و احمد تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، تهران: سمت، ۱۳۸۰. محمدتقی راشد محصل، بررسی تطبیقی زبانهای ایرانی میانه و نو، تهران: دانشگاه تهران، ۱۳۷۸. حسن انوری، فرهنگ بزرگ سخن، تهران: سخن، ۱۳۸۱. مهرداد بهار، پژوهشی در اساطیر ایران، تهران: توس، ۱۳۷۵. احمد کسروی، در پیرامون زبان فارسی، تهران: امیرکبیر، ۱۳۲۵. پهلوی و اوستایی MacKenzie, D. N. A Concise Pahlavi Dictionary. London: Oxford University Press, 1971. Anklesaria, Behramgore T. Zand-Ākāsīh: Iranian or Greater Bundahishn. Bombay, 1956. Bartholomae, Christian. Altiranisches Wörterbuch. Strassburg: Trübner, 1904. Geldner, Karl F. Avesta: The Sacred Books of the Parsis. Stuttgart: Kohlhammer, 1886–1896. هندواروپایی و سانسکریت Monier-Williams, Monier. A Sanskrit-English Dictionary. Oxford: Clarendon Press, 1899. Mayrhofer, Manfred. Kurzgefasstes etymologisches Wörterbuch des Altindischen. Heidelberg: Winter, 1956–1980. Pokorny, Julius. Indogermanisches Etymologisches Wörterbuch. Bern: Francke, 1959. Fortson, Benjamin W. Indo-European Language and Culture: An Introduction. Oxford: Blackwell, 2010. منابع عربی فیروزآبادی، مجدالدین محمد، القاموس المحیط. بیروت: دارالفکر، بیتا. مرتضی الزبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس. کویت: دارالهداية، ۱۹۸۴. فیومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر. قاهره: دارالمعرفة، ۱۳۷۳ق. نَبهانی، شیخ محمد، منتهی الارب فی لغات العرب. قاهره: ۱۹۰۷. دهخدا، علیاکبر، لغتنامهٔ دهخدا، تهران: دانشگاه تهران، ذیل مدخل «هور». ---
| ترجمه | ||||||||
|---|---|---|---|---|---|---|---|---|
منابع
[ویرایش]- فرهنگ لغت معین/ تاریخ ماد، ص ۳۴۵