کشته
فارسی[ویرایش]
(کِ تِ)
صفت مفعولی[ویرایش]
- کاشته شده، زراعت شده.
- مقتول، هلاک شده.
- مهرهای که بر اثر ضربت طرف موقتاً از بازی خارج شده (نرد)
منابع[ویرایش]
- فرهنگ لغت معین
آوایش ۱[ویرایش]
- Finglish: /koshte/
- Unipers: /košte/
اسم[ویرایش]
- آلو، زردآلو، امرود، شفتالو.
منابع[ویرایش]
- فرهنگ لغت معین
(کُ تِ یا تَ)کشته (جمع کشتهها)
- کسی که به قتل رسیده باشد.
برگردانها[ویرایش]
کسی که به قتل رسیده باشد
|
آوایش ۲[ویرایش]
- Finglish: /keshte/
- Unipers: /kešte/
اسم[ویرایش]
کشته (جمع کشتهها)
- انگلیسی
- slain