نتایج جستجو

[مهندسی منابع طبیعی- محیط‌زیست و جنگل] ایجاد پوشش درختی ازطریق جنگل‌کاری و بازکاشت و بازجنگل‌کاری و زادآوری. «ایجاد توده» هم‌ارزِ «stand establishment»؛...

عربی بوجود آوردن، آفریدن. (اِم آفرینش. فرهنگ لغت معین انگلیسی development creation authorship worker vacuolation toxicosis territorialization synchronism...

ایتالیایی provocare generare instaurare...

درون‌شهری-جاده‌ای] افزایش حجم شدآمد در نتیجۀ رشد جمعیت و کاربری‌های جدید زمین. «ایجاد تردد» هم‌ارزِ «traffic generation, traffic generating»؛ منبع: گروه واژه‌گزینی...

مختلف برای انجام کارهای گوناگون که اغلب این سفرها از خانه آغاز می‏شود. «ایجاد سفر» هم‌ارزِ «trip generation, trip generating»؛ منبع: گروه واژه‌گزینی و...

فارسی /آواز/خواندن/ آواز خواندن ایجاد کردن آواز. –––– ترجمه‌ها فرهنگ بزرگ سخن...

/ایجادیدَنْ/ ایجاد + ـیدن فرایند به هستی آوردن چیزی؛ ایجاد کردن: در یه سیستم‌عامل، ایجادیدن یه پوشه کار چندان دشواری نیست. ایجادیدن /ایجادیدَنْ/ چیزی...

ایتالیایی suscitare...

انگلیسی از colon + stomy تشکیل شده کلستومی ایجاد خروجی برای روده بزرگ بر روی شکم کلستومی...

در زبان پارسی: کاد=دوستی-کشش-صلح کادیک=قاضی همان که دو نفر را صلح می دهد. کادو=وسیله ای برای ایجاد دوستی-صلح...

yaratmak آفریدن، خلق کردن، ایجاد کردن...

(~.) (ح ایجاد اختلاف و نزاع کردن. فرهنگ لغت معین...

منبت کنده کاری و ایجاد نقش‌های برجسته روی چوب، کنده - کاری شده. جای روییدن گیاه. نقش برجسته به شکل گل و گیاه و جز آن که روی چوب ایجاد کنند. منبت‌کاری ––––...

ویژگی آنچه به وجود آمده و ایجاد شده‌است. انگلیسی created nephrogenic toroid...

(جُ) عربی خوره، آکله ؛ نوعی بیماری عفونی و مزمن که ایجاد زخم و جراحت کرده و در بعضی اعضای بدن با ایجاد بی حسی، موجب فساد آن عضو می‌شود. فرهنگ لغت معین انگلیسی...

(یَ دِ) ایجاد برف و باران با سحر و جادو. فرهنگ لغت معین...

(~. وَ دَ) ایجاد کردن، پیدا کردن. ممتاز و مشخص کردن. فرهنگ لغت معین...

(~. ش یا شَ) عربی آن چه که ایجاد شادی کند. فرهنگ لغت معین...

(~. کَ دَ) عربی ایجاد نمودن، برقرار کردن. فرهنگ لغت معین...

(فَ) آن که عدالت ایجاد کند. از نام‌ها و صفات باری تعالی. یکی از گوشه‌های موسیقی. فرهنگ لغت معین...