نتایج جستجو

(خُ دِ) ریزه، خرد. پول، طلا، دارایی. شکسته، مغلوب. خطا، اشتباه. شرارة آتش. ؛ یک ~عا.) اندکی، کمی. فرهنگ لغت معین ایتالیایی scheggia dettaglio انگلیسی wight...

اوستا فارسی /خُرده/اَوِستا/ خرده اوستا بخش‌هایی از اوستای متأخر که شامل یشت‌ها و ویدودات است. دینکرد، فرگرد پس از حمله اعراب مسلمان به ایران، بخش‌های...

سرمته خرده لقمه رایانش...

(تَ ش ِ) تراشه ؛ هر چیز خرده ریز مانند خرده کاغذ، چوب و... فرهنگ لغت معین...

ادم خرده گیر...

(اِ خرده بین، کنجکاو. فرهنگ لغت معین...

پوشال (جمع پوشال‌ها) /پوشالْ/ پوشـ + ـال چیزیکه باهاش روی چیزی را می‌پوشند. تراشه/خرده چوب یا ساقه نازک بعضی گیاهان مانند: برنج و نی. پوشش چیزی خرده چوب...

عربی وارد ساختن، داخل کردن. خرده گرفتن، اعتراض کردن. (اِم خرده گی ایرادات. ؛~ بنی اسراییلی خرده گیری به قصد بهانه جویی در مورد کارهای غیرمهم. فرهنگ لغت...

(~.) عربی(اِم خرده گیری، عیب جو. فرهنگ لغت معین...

فارسی /شِن/ شن خرده سنگ‌هایی که از ریگ نرم ترند. –––– ترجمه‌ها فرهنگ لغت معین...

خرده‌بورژوا (جمع خرده‌بورژوا‌ها) (فارسی امروز) پیشه وری که مالک ابزار تولید یا سرمایه ی خویش است، ولی ناگزیر از کار کردن برای گذران زندگی است [مجازی]...

(چَ یا چِ) خرده و ریزه. فرهنگ لغت معین...

(جُ) عربی ریز، خرده پاش. فرهنگ لغت معین...

(نُ نُ. کَ ردَ) تأسف خوردن بر هر کا خرده گیری کردن. فرهنگ لغت معین...

ریسمانی که به وسیله آن خرده دست شتر بربندند تا دست از زمین برداشته دارد، بند. نام رگی است در پای. ریسمانی که به وسیله آن خرده دست شتر بربندند تا دست از...

(~. گُ تَ) برگزیدن. خرده گرفتن، ایراد گرفتن. فرهنگ لغت معین...

(زَ) خرده ریزهای پوست که پوستین دوزان به دور اندازند. فرهنگ لغت معین...

(بِ) عربی(ص نسب.) خرده - فروش، خرازی فروش. کنایه از تریاکی و اهل عیش و نوش. فرهنگ لغت معین...

اوستایی /فَرَش/گَرد/ فرشگرد در متون دینی زرتشتی و خرده اوستا به معنی بازسازی جهان با ظهور سوشیانت‌ها گفته شده....

(~. فُ) عربی (ح فروش کالا به صورت کلی. مق خرده فروشی. فرهنگ لغت معین ایتالیایی ingrosso, all'...