نتایج جستجو

(~.) فرانسوی نظام سیاسی که در آن یک یا چند مجلس وجود دارد. مانند انگلستان که دارای مجلس اعیان (لردها) و مجلس عوام اعتقاد به داشتن مجالس قانون گذا فرهنگ...

حوزه: [علوم سیاسی و روابط بین‌الملل] نظام سیاسی به‌ظاهر مردم‌سالاری که در آن ثروتمندان حکومت می‌کنند. «زرـ مردم‌سالاری» هم‌ارزِ «pluto-democracy»؛ منبع:...

فارسی [ولایت/فقیه] ولایت فقیه (سیاسی مذهبی): بالاترین مقام سیاسی انتصابی در نظام جمهوری اسلامی ایران....

فرانسوی نام نظام سیاسی اقتصادی ایتالیا که در عهد موسولینی پی ریزی ش د و از ۱۹۲۲ تا شکست ایتالیا در جنگ جهانی دوم قدرت را در دست داشتند. نام آن از یکی از...

حوزه: [علوم سیاسی و روابط بین‌الملل] نظام سیاسی فاسدی که در آن حکومت حتی بدون تظاهر به پاکدامنی، موجبات دزدی اموال عمومی و کسب درآمد و امتیازهای ویژه...

انتخاب عده‌ای از بین خودشان دولتی تشکیل داده و زندگی اجتماعی خود را برای رسیدن به مدینه فاضله ساماندهی و نظام دهی میکنند. مملکت. ترجمه‌ها فرهنگ بزرگ سخن...

حوزه: [باستان‏شناسی، علوم سیاسی و روابط بین‌الملل] سازمان سیاسی بسیار ابتدایی که در رأس آن رئیس یا شورای ریش‌سفیدان قرار دارد. «نظام ریش‌سفیدی» هم‌ارزِ «pre-state...

حوزه: [علوم سیاسی و روابط بین‌الملل] تشکیلاتی با چارچوب حقوقی و قانونی منظم و سامان‏یافته برای تنظیم مناسبات داخلی یا بین‏المللی. «نظام ۱» هم‌ارزِ «regime...

حوزه: [علوم سیاسی و روابط بین‌الملل] ضوابط و هنجارهای مورد توافق دولت‌ها برای تعامل با یکدیگر با هدف افزایش امنیت مشترک. «نظام امنیت‌گستر» هم‌ارزِ «security...

در اختیار می‌گیرد و قوای مقننه و مجریه کاملاً از یکدیگر تفکیک نشده‌اند. «نظام مجلسی» هم‌ارزِ «parliamentary system»؛ منبع: گروه واژه‌گزینی و زیر نظر غلامعلی...

توانایی‌هایشان در اجرای مؤثر و بی‌طرفانۀ وظایف اداری منصوب می‌شوند و ارتقا می‌یابند. «نظام شایسته‌گرا» هم‌ارزِ «merit system»؛ منبع: گروه واژه‌گزینی و زیر نظر غلامعلی...

حوزه: [علوم سیاسی و روابط بین‌الملل] نظام‌هایی مبتنی بر مجموعه‌ای از قوانین و هنجارها و رویه‌های تصمیم‌گیری که رفتار دولت‌ها یا دیگر کنشگران بین‌المللی...

حوزه: [علوم سیاسی و روابط بین‌الملل] دولتی که پس از فروپاشی یک نظام به‌طور موقت زمام امور را به دست می‌گیرد و مقدمات تشکیل و استقرار نظام جدید را فراهم...

حوزه: [علوم سیاسی و روابط بین‌الملل] نظامی سیاسی که در آن طبقۀ برده‌دار یا طرفداران نظام برده‌داری قدرت را در دست داشتند. «برده‌دارسالاری» هم‌ارزِ «slavocracy»؛...

فارسی [جُ/اِس] جمهوری اسلامی (سیاسی): نظام حکومتی جدیدالتأسیس که مانند پادشاهی رأس قدرت یک نفر تحت عنوان ولایت فقیه به شکل نامحدود به عنوان رئیس کشور انتصاب...

حوزه: [علوم سیاسی و روابط بین‌الملل] نقش محوری پیدا کردن یک یا دو یا چند قدرت بزرگ در نظام بین‌الملل. «قطبیت» هم‌ارزِ «polaritly»؛ منبع: گروه واژه‌گزینی...

[جغرافیای سیاسی] حکومتی که در آن یک سرزمین مبنای نظام سلسله‌مراتبی قدرت قرار می‌گیرد و مردم تابعیت خود را از یک شخص به حکومت منتقل می‌کنند؛ قدرت سیاسی در چنین...

حوزه: [علوم سیاسی و روابط بین‌الملل] خودداری نظام‌مند از مشارکت در فعالیت‌های سیاسی و بی‌‌توجهی نسبت به آن. «سیاست‌گریزی» هم‌ارزِ «apoliticism»؛ منبع:...

حوزه: [علوم سیاسی و روابط بین‌الملل] باور به لزوم یا مطلوبیت نظام پادشاهی. «سلطنت‌طلبی» هم‌ارزِ «monarchism, royalism»؛ منبع: گروه واژه‌گزینی و زیر نظر...

حوزه: [علوم سیاسی و روابط بین‌الملل] فرد معتقد به نظام پادشاهی یا طرفدار آن. «سلطنت‌طلب» هم‌ارزِ «monarchist, royalist»؛ منبع: گروه واژه‌گزینی و زیر نظر...