اختری
مقصود اختری "مسعود" متولد دهم تیر ۱۳۴۲
دبیر ریاضی ، شاعر ، نویسنده ، خوشنویس
نویسنده کتاب های ریاضی کار ۱ ، ریاضی کار ۲ ، ریاضی کار دهم ، من این ترانه قدیمی را دوست دارم " شرح و تفسیر منظوم دعای کمیل" شهروند آسمانی ، جهاد در جهاد ، حماسه خیبر ، فرصتی برای مکاشفه ، عبور از پل ، خاکریز خاطرات ،
نمونه ای از غزل های مقصود اختری
اگر دیوانگی در عشق ، معیار و ملاک توست چرا در گوشی ات اسمِ منِ مجنون بلاک توست نگو چون دیدمت با زیدی و زیدش زیادی بود همیشه این بهانه بر لبان زیدناک توست مکن از زید و عمرم منع من با هر که هم باشم به جانت نیتم خیر است جانم سینه چاک توست تو که شیرین لبی فلفل زبانی حکمتش در چیست چرا هر واژه ای سمباده ی پر اصطکاک توست خورشت من شده بهتان و تهمت ؛ فلفلت هم هست جفا و طعنه با پرتاب تیکه هم خوراک توست چه کم خواهد شد از تو ؟! هیچ ! گاهی دلنوازی کن که این جا صد جوان کشته ی صدای هاردراک توست اگر دیوانه و مستم ؛ خمارم ،نئشه ای منگم خماریم از کریســتال نگــاه پُر کراک توست گرفته گُر دلم چون سیر و سرکه می زند غلغل پزشکم گفته چیزی نیست . از آمونیاک توست به من مظنونی و ... گفتی که هر جا تحت تعقیبم نمی دانم چه فکری پشت ذهن هیچکاک توست؟ برا رد گم کنی ؛ رفتم ریاضی خواندم و دیدم که آنجا هم تمام واژه ها در اشتراک توست عبارت های جبری استتار حرف های ماست وگرنه قصد من از ایکس و ایگرگ نام پاک توست خدا می داند از اعماق قلبم دوستت دارم خدایی؟! بین این محفل کسی چون من هلاک توست؟
ای "پیش فرض" حل قضایای مشکلم اصلی ترین "قضیّه و لِم" در دلائلم ای آخر تمام اواخر که "تالی" اند وی اوّلِ "مقدّمِ "بر هر اوائلم ای نام تو جرقه ی یک راهِ حلّ خوب در هر سوال سخت که بوده مقابلم تو "علّت تمام"ی و ... بی علّت و دلیل نامت یگانه "اصل بدیهی"است در دلم من یک "گزاره ی غلط" و باطلم ولی "ترکیب فصلیِ" تو رهانَد ز باطلم فصلت چنین کند،چه کند وصل روی تو با ارزش گزاره ی من در جداولم؟ با "حذف عاطف"ی نکنم حذف عاطفه راه "نقیض"عشق چرا؟ من که عاقلم! ای نازنین که "سور وجود"ت عمومی است در نقطه نقطه ، شش جهت این فواصلم ما را به "اِنتفاءِ مُقدّم" قبول کن هر چند "بوعلیّ" و "ارسطو" و "راسل"م وقتی که هست "قاعده ی جذب" و "شبه جذب" ردّم مکن ز خویش ، به "ادخال فاصلَ"م در من چو " اجتماع نقیضین" ممکن است " رفعِ مُؤلّفه " چه کُند با مسائلم؟ ما را چه انتظار ز "عکسِ نقیض" دوست؟ وقتی که دوست ، خود شده صد بار قاتلم ما را به "انتزاع"و "قیاسَ"ت رها مکن ای دال بر دلایل من ، در رسائلم می شد گرفت کام ز عشقت اگر نبود دیوار شرطی از اگر ... آنگاه حائلم
خزان به شاخه ی بی برگ و بر چه خواهد کرد؟ شد آن چه کاش نمی شد دگر چه خواهد کرد؟ کسی که بسته به ای کاش کار و بارش را به وقت شاید و اما اگر چه خواهد کرد؟ بـرای آن ســـرِ امّیـدوار دلتـنـگم که خورده روی دلش ضربدر، چه خواهد کرد؟ خدا کند که به رحم آید آن ستم پیشه وگرنه دیده ام اشغالگر چه خواهد کرد فقط درخت تبر خورده خوب می فهمد که عشق با تن و جان بشر چه خواهد کرد غزل اگر نـزند شـعله بر دل شـاعر به دیگری که ندارد هنر ، چه خواهد کرد؟
فارسی
[ویرایش]برگردانها
[ویرایش]- انگلیسی
- stellar