اندام
ظاهر
فارسی
[ویرایش](اَ)
اسم
[ویرایش]- تن، بدن.
- قد و قامت.
- هر یک از اعضای بدن ؛ عضو. ؛~ تناسلی قسمتهای دستگاه تناسلی جانوران که در عمل جفت گیری و تولید مثل شرکت دارند. ؛~ حسی هر یک از اندامهای تخصصی مانند: چشم، گوش، زبان و مانند آن.
منابع
[ویرایش]- فرهنگ لغت معین
برگردانها
[ویرایش]- ایتالیایی
اسم
[ویرایش]اسم
[ویرایش]- انگلیسی
- shape
- organ
- member
- dismemberment
- tegument
- svelt
- slimsy
- slimpsy
- slim
- slight
- puny
- plasticity
- petite
- organology
- organography
- organic
- olfactory organ
- midget
- lithe
- limb
- flabelliform
- flabellate
- wolf hound
- slenderize
- mutilate
- mar
- hobby
- amputate
- tortrix
- tortricidae
- tortricid
- slim jim
- tiger moth
- sylphid
- rachis
- pyknic
- pycnic
- launce
- willet
- saury