وابسته
ظاهر
فارسی
[ویرایش]ریشه لغت
[ویرایش]- فارسی
آوایش
[ویرایش]- /وابَستِه/
صفت مفعولی
[ویرایش]وابسته
- مربوط، منسوب، محتاج.
- خویشاوند.
- مأمور دولتی که سفارت آن دولت در کشور دیگر وظایفی را انجام دهد، اتاشه.
- وابسته بازرگانی: مأمور دولتی که در سفارت آن دولت در کشور دیگر به امور بازرگانی رسیدگی کند.
صفت
[ویرایش]واژههای وابسته
[ویرایش]––––
برگردانها
[ویرایش]منابع
[ویرایش]- فرهنگ لغت معین