کوس
ظاهر
فارسی
[ویرایش]ریشه لغت
[ویرایش]نیاهندوایرانی
آوایش
[ویرایش]- /کوس/
اسم
[ویرایش]کوس
- کوب، ضربه، دُهل، طبل بزرگ در شاهنامه.
- سپردی مرا کوس و پرده سرا/ به پیش سپه بر ببودن به پای «فردوسی»
- گوشه جامه و گلیم و پلاس که از گوشهای دیگر درازتر باشد.
- از فارسی میانه کوست «کنار؛ ناحیه». احتمالاً از سغدی کووس.
برگردانها
[ویرایش]ترجمه | ||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|
منابع
[ویرایش]- فرهنگ لغت معین/ فرهنگ شمس/ شاهنامه: ISBN 964-5566-35-5
زبان دیگر
[ویرایش]ریشه لغت
[ویرایش]- بهاری
آوایش
[ویرایش]- /کوس/
اسم
[ویرایش]- مترداف قهر یا قهر کردن یا با حالت قهر از میان جمع رفتن.
- در جنگهای قدیم، جنگجویان طرفین از اعضای قبایل تشکیل میشد؛ لاجرم گاهی بعضی از این قبایل به خاطر اختلافات داخلی، جبهه را ترک میکرد. ظاهراً هنگام ترک با حالت قهر باید خودیها از ترک او آگاه میشدند و این خبر با نواختن طبلبزرگ انجام میشد که بمنزله ترک مخاصمه بود.