آثار

فارسی

ریشه لغت

• عربی

آوایش

• /آثار/

اسم

آثار

1. جمعِ اثر. نشانه‌ها، علامت‌ها.
2. (مجاز): نوشته‌ها، تألیفات؛ آنچه از زمان‌های گذشته باقیمانده است.

واژه‌های مشتق شده

• آثاری، آثار ذاتی، آثار سفلی، آثار عرضی، آثار علوی

---

برگردان‌ها

انگلیسی:debris انگليسی:traces relics remnant relic letter debris summa juvenilia engramme engram work scholiast

epigone cognoscente time capsule plagiary physiography dislimn belletrist belles lettres vandalize plagiarize plagiarist reliquary prognostic

mycenian mycenaean pastiche pieta

منابع

• فرهنگ لغت معین
• فرهنگ بزرگ سخن