آشکشکخاله
ظاهر
فارسی
[ویرایش]ریشه لغت
[ویرایش]- فارسی
آوایش
[ویرایش]- /آشِ/کَشک/خاله/
اسم مرکب
[ویرایش]آشکشکخاله
- (مجاز): تکلیف و کاری که باید شود، کار ناگزیر.
- آش کشک خاله است، باید انجام شود.
مترادفها
[ویرایش]- آش پیش پا، آش چهلم، آش خوردن، آش در هم جوش، آش دندانی ، آش دهن سوز، آش بردن، آش شلم شوربا، آش شله قلم کار، آش پشت پا، آش گل گیوه، آش همان آش، آش یک وجب روغن
منابع
[ویرایش]- فرهنگ بزرگ سخن