آشیکوجبروغن
ظاهر
فارسی
[ویرایش]ریشه لغت
[ویرایش]- فارسی
آوایش
[ویرایش]- /آشِ/یک/وجَب/روغَن/
مَثَل
[ویرایش]آشیکوجبروغن
- آش برای کسی پختن که یک وجب روغن داشته باشد کنایه از: به شدت او را مجازات و تنبیه کردن یا از او انتقام گرفتن یا اسباب تنبیه او را فراهم کردن.
- برای تکتک آنها آشی بپزم که رویش یکوجب روغن بایستد. «علیزاده»
مترادفها
[ویرایش]- آش پیش پا، آش چهلم، آش خوردن، آش در هم جوش، آش دندانی ، آش دهن سوز، آش بردن، آش شلم شوربا، آش شله قلم کار، آش کشک خاله، آش گل گیوه، آش همان آش، آش پشت پا
منابع
[ویرایش]- فرهنگ بزرگ سخن