ابی
ظاهر
فارسی
[ویرایش]ریشه لغت
[ویرایش]- عربی
آوایش
[ویرایش]- /اَبی/
صفت نسبی
[ویرایش]اَبی
- پدری، صلبی؛ مرکب از اب: پدر باضافه یای نسبت: پدری.
- در عربی حالت جَرّ کلمه بکار میرود و معمولا به همراه یک اسم کنیه میسازد. ابیالقاسم، ابی عبدالله.
صفت
[ویرایش]اَبٓیّ
- ابا کننده، سرکش، انکار کننده.
زبان دیگر
[ویرایش]ریشه لغت
[ویرایش]- پهلوی
قید
[ویرایش]اَبی
- بی، بیتو، بدون تو.
- فرستاده گفت ای گرانمایه شاه/ ابی تو مبیناد کس پیشگاه «فردوسی»
منابع
[ویرایش]- فرهنگ بزرگ سخن/ فرهنگ لغت معین/ شاهنامه