استاندارد
ظاهر
فارسی
[ویرایش]ریشه لغت
[ویرایش]- فارسی
آوایش
[ویرایش]- /اِستاندارد/
اسم مرکب
[ویرایش]استاندارد
- دارای کیفیت مشخص، قالب قبول، و پذیرفته.
- مجموعه مشخصات فنی که هرگاه کالایی واجد آنها باشد پذیرفتنی محسوب میشود. نمونه تصویب شده، قاعده.
- مؤسسهای که عهدهدار تعیین، کنترل، و صدور گواهینامه کیفیت کالاست بطوریکه واجد مشخصات فنی قابل قبول باشد.
ترجمه | ||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|
|
متابع
[ویرایش]- فرهنگ بزرگ سخن/ فرهنگ لغت معین