توپ
ظاهر
فارسی
[ویرایش]ریشهشناسی
[ویرایش]- فارسی
- واژگانِ ( توپ، تپه، تُفنگ ( توپَک ) ، تپیدن ( تپش ) ، تپاندن، چپاندن، تپانچه ) واژگانی پارسی هستند: 1 - در زبانِ اوستایی واژه یِ ( - tav تو - ) به چمِ ( توانایی، نیرو، زور ) ، ( tavah توه ) به چمِ ( نیرو، توان، قدرت، زور ) و واژه یِ ( tavisi تویشی ) نیز به چمِ ( نیرومندی، زورمندی، توان ) بوده است و واژگانِ ( تپیدن، تپاندن، چپاندن، توانستن ) با این واژگان همریشه هستند. 2 - کارواژه یِ ( stopfen ) در زبانِ آلمانی و واژه یِ ( stuff ) در زبان انگلیسی به چمِ ( چپاندن، تپاندن ) با واژگانِ یادشده در بند 1 همریشه هستند. در زبانِ لاتین نیز واژه یِ ( toveo - ere ) به چمِ ( چپاندن، تپاندن، پُر کردن ) می باشد. 3 - واژگانِ ( تپانچه ( تپان/چه ) و تُفنگ ( توپَک ) با واژگانِ بندِ 1و 2 همریشه هستند. 4. 1 در زبانِ صربی واژه یِ ( tov ) به چمِ ( فربهی، چاقی ) می باشد و همریشه با واژگانِ ( توپ، تپه ) . 4. 2 واژگانِ ( توپ، تپه ) در زبانِ پارسی بنابر اُستنشِ ( bh - ) در نبیگِ ( پُکُرنی ) با واژه یِ ( tuber - eris ) در زبانِ لاتین به چمِ ( گوژ، قوز، کوهان hunch ) ، ( ورم، آماس، خیز swelling ) ، ( برآمدگی knag ) همریشه اند. 4. 3 واژه یِ ( tuaimm ) در ایرلندیِ کهن به چمِ ( پشته، تپه، تل hill ) و ( tum ) به چمِ ( پشته، تپه، تل hill ) در ایرلندیِ میانه و ولزی بوده اند که به روشنی با واژه یِ ( تپه، توپ ) همریشه هستند. 4. 4 واژگانِ ( tumefaction ) به چمِ ( ورم، آماس، بادکردگی ) و واژه یِ ( tube ) در زبانِ انگلیسی بهمچنین با واژگانِ ( توپ، تپه ) همریشه هستند. 4. 5 آزندِ فرآراسته یِ ( شرح کاملِ ) این واژگان به همراهِ زبانهایِ هندواورپاییِ دیگر در پَسگشتِ زیر از پُکُرنی ( pokorny ) پیش آورده شده اند. 5. چنانچه این واژگان در زبانهایِ مغولی و اورخونی بکار می روند، نشان از این دارد که این واژگان از زبانهای ایرانی به این زبانها زِبَررفته اند ( منتقل شده اند ) . پَسگشتها ( references ) : 1 - رویه هایِ 642 و 643 از نبیگِ ( فرهنگِ واژه های اوستا ) 2 - رویه هایِ 3127 و 3128 از نبیگِ ( فرهنگنامه ریشه شناختیِ هندواروپایی ) نوشته یِ ( جولیوس پُکُرنی Julius Pokorny ) به همراه فرتورِ زیر:
اسم
[ویرایش]- توپ:
- یکی از سلاحهای آتشین جنگی که توسط آن گلولههای بزرگ را به مسافت دور پرتاب کنند.
- گوی لاستیکی انباشته از باد که با آن بازی کنند.
- واحد شمارشی برای پارچه.
- از ترکی عثمانی طوپ،از پروتو-ترکی *top("چیز گرد"). با پروتو-مغولی مقایسه کنید *toburugu(گرد،محدب)
(عا.)
- کنایه از: وضعِ مالی خوب. ؛ ~ کسی پر بودن کنایه از: خشمگین بودن کسی که به حقانیت مدعای خ ود سخت مطمئن باشد.
منابع
[ویرایش]- فرهنگ لغت معین
- فرهنگِ واژه های اوستا
- فرهنگنامه ریشه شناختیِ هندواروپایی
اسم
[ویرایش]- توپ
آوایش
[ویرایش][tup]
برگردانها
[ویرایش]- ایتالیایی
اسم
[ویرایش]اسم
[ویرایش]- انگلیسی
- gun
- bluff
- artillery
- shell
- salvo
- putt
- punt
- pigskin
- ordnance
- kick off
- football
- falcon
- cartouche
- cartouch
- cannoneer
- cannonball
- cannonade
- caddy
- bunt
- breech
- bolt
- bid
- ball
- tholepin
- sky
- shot
- roll
- punter
- pitcher
- pillbox
- loft
- howitzer
- flub
- case mate
- serve
- rugby
- ramrod
- pitch
- outbid
- fieldpiece
- caliber
- bounce
- boom
- top spin
- long tom
- lateral pass
- hand off
- gutty
- cannon
- banzai
- unroll
- tee
- softball
- lacrosse
- fumble
- dribble
- corvette
- bellow
- tetherball
- stymie
- strafe
- shinny
- shinney
- server
- snapback
- biddable
- ante
- sclaff
- place kick
- embrasure
- linstock