پرش به محتوا

حال کامل

از ویکی‌واژه

فارسی

[ویرایش]

صفت

[ویرایش]

حال کامل

  • /حالِ کامِلْ/
  1. (زبان‌شناسی) فعلی که در گذشته انجامشته (انجام‌شده) و نتیجه/حاصل‌اش هنوز پابرجا یا بااهمیت است:
    به خدمت رفته‌ام.
    دنبال بستنی هه نگرد! چون من خورده‌ام اش!
    تو مداد من را برداشته‌ای!
    نامزدش برای جشن تولد امشبش یه گردنبند طلا خریده!
    قرآن را خدا نازل کرده [است].

فرانوشت

[ویرایش]