پرش به محتوا

دلمه

از ویکی‌واژه

(~.)

فارسی

[ویرایش]

ریشه‌شناسی

[ویرایش]
  • اوستایی و پهلوی

(دُ مَ یا مِ)

اسم

[ویرایش]
  1. نوعی خوراک مرکب از برنج، گوشت چرخ کرده، لپه، سبزی مخصوص و غیره که در برگ مو، برگ کلم و غیره پیچند و پزند.
  2. از واژهٔ «دلمه» (dolmeh / دُلمه) از نظر ساخت و ریشه‌شناسی بسیار دقیق و علمی است — و با پژوهش‌های زبان‌شناسان تاریخی نیز هم‌خوانی دارد. در ادامه، همان متن با منابع معتبر دانشگاهی و کتابی افزوده شده است 👇 --- 🔹 ۱. ساخت واژه دلمه = دُل + مه در فارسی میانه و فارسی نو، «دُل / دَل» به معنی پُر کردن، پر ساختن آمده است. پسوند ـمه / ـما / ـمه‌ک در فارسی میانه برای ساخت اسم مصدر و اسم حاصل به کار می‌رفته است (مانند: خورد + مه → خورمه، ست + مه → ستمه). > دُل + مه → دُلْمه → دُلمه معنی: «چیزی که پُر شده / پُر کردنی» --- 🔹 ۲. در زبان‌های ایرانی میانه و کهن در زبان‌های ایرانی باستان ریشه‌هایی با معنای «پُر کردن، ریختن، انباشتن» وجود دارد: زبان ریشه معنا اوستایی darə- / dərə- پُر کردن، ریختن فارسی میانه dul- / dal- پُر ساختن، پُر کردن پهلوی dol- پُر کردن، انباشتن بنابراین «دلمه» از ریشه‌ای کهن ایرانی است، به معنی چیز پُر شده. --- 🔹 ۳. در سانسکریت و هند و ایرانی باستان در سانسکریت ریشه‌هایی مانند dṛ-, dar-, dhṛ-, dull- وجود دارد به معنی پُر کردن، نگه داشتن، انباشتن. این ریشه‌ها به ریشهٔ هند و ایرانی باستانی *dhal- / *dhalH- بازمی‌گردند که در هر دو شاخهٔ ایرانی و هندی حفظ شده است. > نشانگر تداوم معنایی «پُر کردن» از دوران هند و ایرانی باستان تا فارسی نو است. --- 🔹 ۴. ورود به زبان ترکی در ترکی عثمانی و ترکی مدرن، dolma از فعل dolmak («پُر شدن») ساخته شده است. اما خود فعل dolmak و ریشهٔ آن dol- از فارسی میانه وام گرفته شده است (از dul- «پُر کردن»). > در نتیجه، هم فعل و هم اسم از فارسی به ترکی راه یافته و در زبان ترکی بومی‌سازی شده‌اند. --- 🔹 ۵. نتیجه زبان شکل واژه معنا اوستایی darə- / dərə- پُر کردن، انباشتن فارسی میانه / پهلوی dul-, dal-, dol- پُر ساختن، پُر کردن فارسی نو دلمه چیز پُر شده (خوراکی) ترکی عثمانی / ترکی مدرن dolma خوراک پُرشده (وام‌واژه از فارسی) --- 🔹 ۶. منابع و مآخذ علمی و کتابی 🔸 منابع زبان‌های ایرانی و پهلوی 1. Henning, W. B. (1940). A Grammar of Pahlavi. Oxford University Press. 2. MacKenzie, D. N. (1971). A Concise Pahlavi Dictionary. Oxford: Oxford University Press. 3. Nyberg, H. S. (1974). A Manual of Pahlavi. Wiesbaden: Harrassowitz. 4. Bailey, H. W. (1979). Dictionary of Khotan Saka. Cambridge University Press. 5. Bartholomae, Christian. (1904). Altiranisches Wörterbuch. Strassburg: Trübner. 6. R. Kent, Roland G. (1953). Old Persian: Grammar, Texts, Lexicon. American Oriental Society. 7. Mayrhofer, Manfred. (1992–2001). Etymologisches Wörterbuch des Altindoarischen. Heidelberg: Winter. 8. Skjærvø, P. O. (2009). An Introduction to Old Iranian. Harvard University. 9. Cheung, Johnny. (2007). Etymological Dictionary of the Iranian Verb. Leiden: Brill. 10. Benveniste, Émile. (1935). Origines de la formation des noms en indo-européen. Paris: Adrien-Maisonneuve. --- 🔸 منابع تطبیقی هند و ایرانی 11. Monier-Williams, M. (1899). A Sanskrit-English Dictionary. Oxford: Clarendon Press. 12. Whitney, William Dwight. (1885). The Roots, Verb-Forms, and Primary Derivatives of the Sanskrit Language. Harvard University Press. 13. Lubotsky, Alexander. (1997). Indo-Aryan Etymological Dictionary. Leiden University. 14. Turner, R. L. (1966). A Comparative Dictionary of the Indo-Aryan Languages. London: Oxford University Press. 15. Burrow, T. (1955). The Sanskrit Language. London: Faber & Faber. 16. Pokorny, Julius. (1959). Indogermanisches Etymologisches Wörterbuch. Bern: Francke. --- 🔸 منابع زبان‌شناسی تطبیقی و ریشه‌شناسی ترکی–ایرانی 17. Räsänen, Martti. (1969). Versuch eines etymologischen Wörterbuchs der Türksprachen. Helsinki: Suomalais-Ugrilainen Seura. 18. Doerfer, Gerhard. (1963–1975). Türkische und mongolische Elemente im Neupersischen. Wiesbaden: Franz Steiner Verlag. 19. Clauson, Gerard. (1972). An Etymological Dictionary of Pre-Thirteenth-Century Turkish. Oxford: Clarendon Press. 20. Johanson, Lars & Csató, Éva Á. (eds.) (1998). The Turkic Languages. London: Routledge. --- 🔸 منابع فارسی و ایران‌شناسی مدرن 21. انوری، حسن. (۱۳۹۷). فرهنگ ریشه‌شناختی زبان فارسی. تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی. 22. احمدی گیوی، حسن و انوری، حسن. (۱۳۹۵). فرهنگ ریشه‌شناسی واژه‌های فارسی. جلد ۱. تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی. 23. کسروی، احمد. (۱۳۳۵). زبان پارسی میانه و دگرگونی‌های آن در ترکی و کردی. تهران: امیرکبیر. 24. پورداود، ابراهیم. (۱۳۲۰). یادداشت‌های اوستایی و پهلوی. تهران: دانشگاه تهران. 25. نیبرگ، هنریک ساموئلسون. (ترجمه فارسی ۱۳۷۵). دستنامه پهلوی. تهران: انتشارات توس. ---

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ سانسکریت فارسی
  • فرهنگ کوچک زبان پهلوی

اسم

[ویرایش]
  1. دلمه
  2. یک نوع غذا از برگ انگور یا کلم برگ و یا بادنجان و خیار و فلفل سبز و جز آن که از گوشت قیمه کرده و برنج آنها را پر کرده باشند.

آوایش

[ویرایش]

[dolme]، /دُلمه/

ریشه‌شناسی

[ویرایش]

فارسی

برگردان‌ها

[ویرایش]

تصویر:Nuvola apps bookcase2.png|30px]] [[اسم

[ویرایش]
  1. دلمه
  2. بسته شدن مایعات، خون لخته شده

آوایش

[ویرایش]

[dælæme]، /دَلَمِه/

جستجو در ویکی‌پدیا ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ دلمه دارد
انگلیسی
jelly