دم کردن
فارسی[ویرایش]
(دَ. کَ دَ)
مصدر لازم[ویرایش]
- اشباع شدن مکانی از بخار به طوری که تنفس در آن مشکل باشد.
مصدر متعدی[ویرایش]
- چای، قهوه و مانند آن را در قوری دارای آب گرم کردن بطوری که طعم مطبوعی یا بد؛ جوشاندن چای و مانند آن.
- برنج را پس از آبکش کردن در دیگ برگرداندن و روی دیگ آتش ریختن تا آب خشک گردد و برنچ بپزد.
منابع[ویرایش]
- فرهنگ لغت معین
فعل[ویرایش]
- با آتش ملایم چیزی را پختن بدون جوش آمدن.
آوایش[ویرایش]
- هجاوندی :دَم کَردَن
- Unipers: /dam kardan/
- همدم و همنفس کسی شدن، با کسی بسر بردن
- نمونه: «چگونه تلخ نبود عیش آن مرد / که دم با اژدهایی بایدش کرد»
فعل[ویرایش]
- پنهانی همداستانی یا همکاری کردن بویژه برای هدفهای فریبآمیز یا ناقانونی
- نمونه: «با اینهمه آن دو لعل چون شکر تو / با نی به هلاک دل من دم کردهست» (شمس اسعد)
مترادفها[ویرایش]
|
برگردانها[ویرایش]
منابع[ویرایش]
- لغتنامهی دهخدا
- شروانی، جمال خلیل. w:نزهتالمجالس. تصحیح و تحقیق w:محمدامین ریاحی. تهران، انتشارات علمی، چاپ دوم ۱۳۷۵. صفحه ۳۶.