دیده
فارسی[ویرایش]
(دِ)
اسم[ویرایش]
- چشم، عین.
جمع[ویرایش]
- دیدگان.
صفت مفعولی[ویرایش]
- رؤیت شده، منظور.
- نگاه، نظر.
- مردمک چشم. ؛ ~سپید کردن کنایه از: کور شدن از شدت چشم به راهی. (? (دیده بان (~.)
صفت مرکب[ویرایش]
- دیدبان:
- مأموری که بالای دیدگاه ایستد و هرچه از دور بیند به مافوق خود خبر دهد.
- نگاهبان، قراول.
منابع[ویرایش]
- فرهنگ لغت معین
برگردانها[ویرایش]
- انگلیسی
- eye