دیده

از ویکی‌واژه

فارسی[ویرایش]

(دِ)

اسم[ویرایش]

  1. چشم، عین.

جمع[ویرایش]

  1. دیدگان.

صفت مفعولی[ویرایش]

  1. رؤیت شده، منظور.
  2. نگاه، نظر.
  3. مردمک چشم. ؛ ~سپید کردن کنایه از: کور شدن از شدت چشم به راهی. (? (دیده بان (~.)

صفت مرکب[ویرایش]

  1. دیدبان:
  2. مأموری که بالای دیدگاه ایستد و هرچه از دور بیند به مافوق خود خبر دهد.
  3. نگاهبان، قراول.

منابع[ویرایش]

  • فرهنگ لغت معین

برگردان‌ها[ویرایش]

انگلیسی
eye