راحله

از ویکی‌واژه

(حِ لِ)

فارسی[ویرایش]

ریشه‌شناسی[ویرایش]

  1. راحلة


اسامی پسرانه و دخترانه راحله جنسیت:مؤنث ریشه:عربی معادل ابجد:244 معادل مذکر:راحل معناومفهوم:کوچ کننده ..................... نوع: دخترانه ریشه اسم: عربی معنی: (تلفظ: rāhele) (عربی) (مؤنث راحل )، راحل - مؤنث راحل لغت نامه دهخدا راحلة. [ ح ِ ل َ ] (ع ص ) تأنیث راحل. رجوع به راحل شود. || (اِ) ستور بارکش. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). شتر سواری. (دهار) (غیاث ). هی البعیر القوی علی الاسفار والاحمال. (منتهی الارب ). نجیب صالح از ابل که بار شود. (از اقرب الموارد). قوی بر اسفار و احمال (یکسان در مذکرو مؤنث ). (از اقرب الموارد). ج، رواحل. (اقرب الموارد). او النجیب الکامل الاوصاف یستوی فیه المذکر و غیره وهاؤه للمبالغة. (منتهی الارب ). مرکب خواه نر باشد خواه ماده. (آنندراج ) (غیاث اللغات ) : ای مانده درین راه گذر راحله ای ساز از علم و زپرهیز که راهت به قفارست. ناصرخسرو. روز جوانی گذشت موی سیه شد سپید پیک اجل دررسید ساخته کن راحله. سنایی. یکی را پسر گم شد از راحله شبانگه بگردیددر قافله. سعدی (بوستان ). سه شبانه روز آنجا بماندم روز چهارم مرد اعور را دیدم که بر راحله ای می آمد چون درنگریستم اثر آگاهی در وی بدیدم با شتر اشاره ای کردم توقف کن در ساعت دو پای اشتر بخشک بر زمین فرورفت و به ایستاد. (تذکرة الاولیاء). یجدون الناس کابل ماءة لیس فیها راحلة. (حدیث )؛ ای الناس کثیر و المرضی منهم قلیل، مردم بسیارند شخص پسندیده کم. (منتهی الارب ). فرهنگ فارسی راحله ستوربارکش، شترقوی که مستعدبرای سواری است ۱ - ( اسم ) مونث راحل . ۲ - مرکب و ستور سواری و بارکش جمع رواحل : بی زاد و زاحله سفر کرد . راحله الاسد نوعی از ارطنیسات که بیونانی برنجاست گویند . راحله روا آنکه راحله بدهد مانند حاجت روا زاد و راحله زاد و برگ ساز و برگ فرهنگ معین راحله (حِ لِ) [ ع . راحلة ] (اِ.) مَرúکب، چهارپای بارکش . فرهنگ فارسی عمید راحله ۱. ستور بارکش. ۲. شتر قوی مستعد برای سواری دادن یا بار کشیدن.

  1. پیوست_راحله
  2. مؤنث_راحل
  3. راحل

راحل جنسیت:مذکر ریشه:عربی معادل ابجد:239 اسم مؤنث:راحله معناومفهوم:کوچ کننده ..................... /rAhel/ معنی اسم راحل اسم: راحل نوع: دخترانه ریشه اسم: عربی معنی: (تلفظ: rāhel) کوچ فرما، کوچ کننده، (در اعلام) نام مادر حضرت یوسف (ع) - مهاجر. معنی راحل در لغت نامه دهخدا راحل. [ ح ِ ] (ع ص ) کوچ فرما. ج ، رُحَّل. (منتهی الارب ) (آنندراج ). کوچ کننده : این چه خطب و خطر بود که نازل گردید و چه نصر وظفر بود که راحل گشت ؟ (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 443). راحل. [ ح ِ ] (اِخ ) نام مادر یوسف علیه السلام. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به راحیل شود. معنی راحل به فارسی راحل کوچ کننده ( اسم ) کوچ کننده رحلت کننده کوچنده جمع راحلین . نام ما در یوسف علیه السلام . معنی راحل در فرهنگ معین راحل (حِ) [ ع . ] (اِفا.) کوچ کننده ، رحلت کننده . ج . راحلین . معنی راحل در فرهنگ فارسی عمید راحل ۱. کوچ کننده. ۲. [مجاز] وفات یافته. افراد مشهور با نام راحله: راحله آسمانی راحله احدپور راحله سلیم راحله بی‌بی کبرا عالم شاهی و... از دیگر معانی راحله: راه‌راست،هدایت شده،قوی،بانوی مسافر،دختر مسافر در شب که تنها سفر میکند،تاریکی،سپیده صبح،زن استوار و محکم،بانوی مقاوم،مقاوم،(حله یعنی کاروان.راحل یعنی سفر کرده. ه تانیث هم نشانه زن بودن.)،ستوده صبر و بردباری، هدایت کننده از تاریکی به روشنی