عاد

از ویکی‌واژه

فارسی[ویرایش]

گونه‌های دیگر نوشتاری[ویرایش]

ریشه لغت[ویرایش]

  • نیاهندوایرانی

آوایش[ویرایش]

  • /عاد/

اسم[ویرایش]

عاد

  1. قومی تحت همین عنوان، قوم عاد.

زبان دیگر[ویرایش]

  • آذری

اسم[ویرایش]

  1. نام. اسم.
    عادین نَمَدِ؟ عادِ نَه قولِه.
    اسمت چیه؟ اسم نا قوله.

زبان دیگر[ویرایش]

  • عربی

عادّ

  1. (ریاضی): مقسوم‌علیه. عددی که مصرب در عدد دیگر باشد. شمارنده.
    عادّکردن: گنجیدن یک عدد صحیح در عدد صحیح دیگر به‌طور کامل و بدون باقی‌مانده. شمردن.

منابع[ویرایش]

  • فرهنگ لغت معین
  • فرهنگ بزرگ سخن