پرش به محتوا

فک

از ویکی‌واژه

(فَ)

فارسی

[ویرایش]

ریشه‌شناسی

[ویرایش]

اسم

[ویرایش]
  1. آرواره، چانه.

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ لغت معین

(فَ کّ)

ریشه‌شناسی

[ویرایش]

مصدر متعدی

[ویرایش]
  1. جدا کردن دو چیز از هم.
  2. باز کردن، گشودن.
  3. خلاص کردن، رها کردن.
  4. از گرو در آوردن.
  5. لباس درآوردن.

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ لغت معین

(فُ)

اسم

[ویرایش]
  1. پستانداری گوشتخوار از راستة پره پاییان که کاملاً به زندگی دریایی سازش یافته و در مصب رودخانه‌های بزرگ و مجاور سواحل زندگی می‌کند و فقط برای استراحت و تولید مثل به ساحل می‌آید. دست‌هایش کوتاه و به وسیلة پرده‌ای که انگشتان را به یکدیگر مربوط می‌کند تشکیل بالة شنا می‌دهد؛ سگ دریایی، گربة دریایی، شیر دریایی نیز گویند.

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ لغت معین

برگردان‌ها

[ویرایش]
انگلیسی
jowl


اسپانیایی: Sello سِیُو =فُک