پرش به محتوا

لام

از ویکی‌واژه

فارسی

[ویرایش]

ریشه لغت

[ویرایش]
  • عربی

آوایش

[ویرایش]
  • /لام/

اسم

[ویرایش]

لام

  1. کالبد مردم. لاف، گراف.‌ خار، تیغ. ژنده درویش. کمربند میان بند.
  2. نام بیست و هفتمین حرف از حروف الفبای فارسی.
  3. صفحه شیشه‌ای ظریف که نمونه‌های تهیه شده از جاندارهای ذره بینی یا برش‌های جانوری و گیاهی پیش از بررسی با میکروسکوپ روی آن قرار می‌گیرد.

استعاره

[ویرایش]
  1. لام تا کام حرف نزدن یعنی هیچ نکفتن، دخالت نکردن.

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ لغت معین