پرش به محتوا

لام

از ویکی‌واژه

فارسی

[ویرایش]

ریشه‌شناسی

[ویرایش]

اسم

[ویرایش]
  1. کالبد مردم، شخ
  1. نام بیست و هفتمین حرف از حروف الفبای فارسی. ؛ ~ تا کام حرف نزدن هیچ نگفتن، دخالت نکردن.

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ لغت معین
  1. لاف، گزاف.

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ لغت معین
  1. صفحة شیشه‌ای ظریف که نمونه‌های تهیه شده از جاندارهای ذره بینی یا برش‌های جانوری و گیاهی پیش از بررسی با میکروسکوپ روی آن قرار می‌گیرد.

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ لغت معین
  1. خار، تیغ.

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ لغت معین

صفت

[ویرایش]

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ لغت معین

اسم

[ویرایش]
  1. کمربند، میان بند.
  2. ژندة درویش.

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ لغت معین