لام
ظاهر
فارسی
[ویرایش]ریشه لغت
[ویرایش]- عربی
آوایش
[ویرایش]- /لام/
اسم
[ویرایش]لام
- کالبد مردم. لاف، گراف. خار، تیغ. ژنده درویش. کمربند میان بند.
- نام بیست و هفتمین حرف از حروف الفبای فارسی.
- صفحه شیشهای ظریف که نمونههای تهیه شده از جاندارهای ذره بینی یا برشهای جانوری و گیاهی پیش از بررسی با میکروسکوپ روی آن قرار میگیرد.
استعاره
[ویرایش]- لام تا کام حرف نزدن یعنی هیچ نکفتن، دخالت نکردن.
منابع
[ویرایش]- فرهنگ لغت معین