لخت
فارسی[ویرایش]
ریشه شناسی[ویرایش]
- پهلوی
آوایش[ویرایش]
- [لخت]
اسم[ویرایش]
لَخت
- شل، بی حال.
- تنبل و بیکاره.
- صفتی برای مو که نرم و افشان باشد.
- بسته، منعقد.
- جزو، نوع، قسم.
- گرز، عمود. و قوی هیکل در شاهنامه.
- سپهبد سواری چو یک لخت کوه ..... زمین گشته از نعل اسپش ستوه
صفت[ویرایش]
- لُخت
- برهنه، عریان
منابع[ویرایش]
- فرهنگ لغت معین
- شاهنامه. ISBN 964-5566-35-5
- ایتالیایی: