مجزوم

از ویکی‌واژه

(مَ)

فارسی[ویرایش]

ریشه‌شناسی[ویرایش]

(اِمف.)

  1. ساکن شده.
  2. بریده شده.
  3. یقین کرده شده.

منابع[ویرایش]

  • فرهنگ لغت معین