مفرغ
فارسی[ویرایش]
ریشه شناسی[ویرایش]
- نیاهندوایرانی
آوایش[ویرایش]
- [مِف/رَغ]
اسم[ویرایش]
مفرغ
- برنز، ترکیبی است از مس و روی به رنگهای مختلف سرخ، سرخ کم رنگ و نارنجی، زودتر از مس ذوب میشود و در مجسمه سازی و ساختن ادوات دیگر مورد استفاده قرار میگیرد.
ریشه شناسی۲[ویرایش]
- نیاهندوایرانی
- [مُف/رَغ]
صفت[ویرایش]
- ریخته شده، چنانکهطلای گداخته در غالب.
- مفرغ در این ترکیب کهنتر از واژهای همسان است و مُف هنوز هم بجای مفت در صحبتها مسموع میگردد.
ریشه شناسی۳[ویرایش]
- عربی
- [مُفَر/رَغ]
صفت[ویرایش]
- خالی کننده.
- واریز کننده حساب.
واژههای مشتق شده[ویرایش]
––––
برگردانها[ویرایش]
منابع[ویرایش]
- فرهنگ لغت معین
- فرهنگ بزرگ سخن: ISBN 964-6961-96-7