پرش به محتوا

مفرغ

از ویکی‌واژه

فارسی

[ویرایش]

ریشه شناسی

[ویرایش]
  • نیاهندوایرانی

آوایش

[ویرایش]
  • [مِف/رَغ]

اسم

[ویرایش]

مفرغ

  1. برنز، ترکیبی است از مس و روی به رنگ‌های مختلف سرخ، سرخ کم رنگ و نارنجی، زودتر از مس ذوب می‌شود و در مجسمه سازی و ساختن ادوات دیگر مورد استفاده قرار می‌گیرد.
    مفرغ در این آوایش از دو اصطلاح مِف - رَغ شکل گرفته و بخش اول را باید به مفت فارسی یعنی ناچیز و بی‌ارزش توصیف نمود.

ریشه شناسی۲

[ویرایش]
  • نیاهندوایرانی
  • [مُف/رَغ]

صفت

[ویرایش]
  1. ریخته شده، چنان‌که‌طلای گداخته در غالب.
    مفرغ در این ترکیب کهن‌تر از واژ‌های همسان است و مُف هنوز هم بجای مفت در صحبت‌ها مسموع می‌گردد.

ریشه شناسی۳

[ویرایش]
  • عربی
  • [مُفَر/رَغ]

صفت

[ویرایش]
  1. خالی کننده.
  2. واریز کننده حساب.

واژه‌های مشتق شده

[ویرایش]

––––

برگردان‌ها

[ویرایش]
ترجمه

منابع

[ویرایش]