هفت
ظاهر
فارسی
[ویرایش]ریشه لغت
[ویرایش]- پهلوی
آوایش
[ویرایش]- /هَفت/
اسم
[ویرایش]هفت
- (ریاضی): عدد اصلی میان شش و هشت (۷).
- هُفت: دمی از آب، شربت ؛ شراب و مانند آنها که فرو کشند، جرعه، قورت.
- هِفت: اندک خشکیای که بعد از تری به هم رسند.
استعاره
[ویرایش]- هفت قلم آرایش کردن کنایه از: آرایش تمام، بزک کامل.
- هفت پادشاه را خواب دیدن کنایه از: به خواب عمیق فرو رفتن.
- هفت کفن پوساندن کنایه از: مدتها پیش مردن.
––––
برگردانها
[ویرایش]ترجمهها | ||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|
منابع
[ویرایش]- فرهنگ لغت معین