نتایج جستجو

باصره بینایی نظر دید منظره تماشا رؤیت...

حوزه: [نجوم‌ رصدی و آشکارسازها] کمیت دید هنگامی که از داخل حفاظ اندازه‌گیری می‌شود. «دید حفاظ» هم‌ارزِ «dome seeing»؛ منبع: گروه واژه‌گزینی و زیر نظر...

حوزه: [مهندسی نقشه‏برداری] نقشه‏ای که نواحی فاقد امکان دید مستقیم را مشخص می‏کند. «نقشۀ دید» هم‌ارزِ «visibility map»؛ منبع: گروه واژه‌گزینی و زیر نظر...

حوزه: [علوم پایۀ پزشکی، علوم تشریحی] دیدی که در آن میدان دید بسیار محدود است. «دید لوله‌ای» هم‌ارزِ «tunnel vision, gun-barrel vision»؛ منبع: گروه واژه‌گزینی...

به سبب وجود آن می‌توان اشیاء را دید؛ روشنایی، فروغ، شعله. مقابل تاریک، ظلمت. سوره بیست و چهارم از قرآن کریم. قدرت دید، سو. رونق، جلوه. شکوفه، شکوفه سپید،...

و آشکارسازها] ناحیه‌ای از آسمان که در معرض دید تلسکوپ یا هر آشکارساز متصل ‌به آن قرار می‌گیرد. «میدان دید» هم‌ارزِ «field of view»؛ منبع: گروه واژه‌گزینی...

(م ریشه شناسی پهلوی دیدن، رؤیت کردن. فرهنگ لغت معین بینایی، نظر. تخمین، حدس. فرهنگ لغت معین دیدارکردن دیدن دیدار انگلیسی vision visibility viewpoint view...

حوزه: [حمل‏ونقل هوایی] دامنۀ دید باند در زمان و مکان نشست متـ . دامنۀ دید فرودتماس. «دامنۀ دید باند فرودتماس» هم‌ارزِ «touchdown runway visual range,...

بهاری /دِیدِ/دِیدِ/ دیده دیده بگومگو، شایعه، غیبت سماجت‌گونه دو نفر یا دو طایفه که به عقیده قدما منجر به نزاع می‌شود. دید...

نوعی نمای دور که از نقطه‏ای بسیار مرتفع از موضوع گرفته شود متـ . دید پرنده. «نمای دید پرنده» هم‌ارزِ «bird's eye view»؛ منبع: گروه واژه‌گزینی و زیر نظر...

تلویزیون] نوعی نما که از نقطه‏ای بسیار پایین از موضوع گرفته شود متـ . دید خزنده. «نمای دید خزنده» هم‌ارزِ «worm's eye view, ground angle shot, ground shot»؛...

حوزه: [حمل‌ونقل هوایی] مقدار دید در باندی خاص که به‌کمک دیدسنج (transmissometer) محاسبه و در برج مراقبت قرائت می‌شود. «میزان دید باند» هم‌ارزِ «runway visibility...

görüş دید، عقیده...

نقشه‏برداری] قرائت چوبۀ ترازیابی بر روی نقطه‌ای که قبلاً قرائت شده است. «دید عقب» هم‌ارزِ «backsight/ back sight»؛ منبع: گروه واژه‌گزینی و زیر نظر غلامعلی...

درون‌شهری-جاده‌ای] نوعی چراغ راهنمایی که بعد از تقاطع برای دید بهتر نصب شود متـ . مقابل. «چراغ مقابل» هم‌ارزِ «farsighted traffic light, farsighted»؛ منبع:...

(~.) بلندنظر، دارای وسعت دید. فرهنگ لغت معین...

با] دیبا پارچه، پارچه ابریشمی رنگین. ز پیروزه دیبا سراپرده دید ..... فراوان به گرد اندرش پرده دید فرهنگ لغت معین شاهنامه. ISBN 964-5566-35-5 ترجمه‌ها...

ایتالیایی visibile...

فارسی /باز/دید/ بازدید دیدار کردن، دیدن. –––– ترجمه‌ها فرهنگ لغت معین...

حوزه: [علوم پایۀ پزشکی] استفادۀ هم‌زمان از هر دو چشم بدون مشکل دوبینی. «دید دوچشمی» هم‌ارزِ «binocular vision»؛ منبع: گروه واژه‌گزینی و زیر نظر غلامعلی...