نتایج جستجو

همسازکردن وفق‌دادن سازگارکردن* جورکردن* هم سازکردن دراختیار(کسی) قراردادن فراهم کردن* آماده کردن* تهیه کردن* منزل دادن* مساعدت کردن...

منزل یا حیاط دور افتاده...

housekeeping (شمارش‌ناپذیر) اداره منزل...

(~.) منزل، خانه، بارگاه. فرهنگ لغت معین...

(مَ وا) عربی منزل، مکان. فرهنگ لغت معین...

محل اقامت. خانه، سرا، منزل. فرهنگ لغت معین...

(~.) عربی(ح آرامش. منزل کردن، استقرار. فرهنگ لغت معین...

(زِ) آلاچیق، کلبه. صومعه. خانه و منزل. فرهنگ لغت معین...

(مَ زِ. کَ دَ) عربی اقامت کردن، ساکن شدن. فرهنگ لغت معین...

(مَ) عربی جایگاه، جای باش، منزل. فرهنگ لغت معین...

(~. وَ یا وُ دَ) پایین آوردن. به منزل کسی وارد کردن. فرهنگ لغت معین...

(کَ) بانوی منزل، زن خانه دار. فرهنگ لغت معین انگلیسی mistress matron materfamilias housewife dame...

accommodation (جمع accommodations) سازگاری با محیط,هم‌سازی,تطبیق(با محیط) مهربانی,پذیرایی,مهمان نوازی,یاوری (جمع) جا,منزل,محل سکونت,اتاق هتل,دفتر (جمع) تسهیلات...

پزشکی و پرستاری و حمایتی مورد نیاز فرد در محل اقامت او. «مراقبت‌های سلامت در منزل» هم‌ارزِ «home health care»؛ منبع: گروه واژه‌گزینی و زیر نظر غلامعلی حدادعادل،...

(فُ. مَ دَ) پایین آمدن. به منزل کسی وارد شدن. فرهنگ لغت معین...

(حَ ضَ) عربی جای حضور. منزل. شهر. فرهنگ لغت معین انگلیسی spectate...

(سَ دُ لْ اَ یَ) عربی منزل بیست و پنجم از منازل قمر. فرهنگ لغت معین...

(نَ یِ) عربی ج نعامة. شتر مرغان. بیستمین منزل از منازل قمر. فرهنگ لغت معین...

مرکز یا ساختمانی که برای امر خاصی بکار می‌رود. منسوب به خان؛ محل سکونت، منزل، سرای، دار. خانه بخت رفتن کنایه از: شوهر کردن. –––– ترجمه‌ها فرهنگ بزرگ سخن...

(سَ دُ سُّ) عربی سیارة مشت منزل بیست و چهارم از منازل. فرهنگ لغت معین...