پله
ظاهر
فارسی
[ویرایش]ریشه لغت
[ویرایش]- فارسی
آوایش
[ویرایش]- /پله/
اسم
[ویرایش]پَله
- پول، وجه. مایه کم، سرمایه اندک.
- موی اطراف.
- سریانی: کفه ترازو.
اسم
[ویرایش]پِلِّه
- هر مرتبه و پایه از نردبان. هر یک از مجموع پایههایی که برای بالا رفتن از سطح زمین به اطاق یا بام و مانند آن و پایین آمدن از آن سازند. مفردِ پلکان.
- پله برقی سیستم انتقال از یک طبقه به طبقه دیگر توسط برق با سرعتی معادل سرعت انسان. برای استفاده از آن کافی است که روی اولین پله بایستند و در هنگام رسیدن به طبقه بعدی از آن پیاده شود.
اسم
[ویرایش]پَلِه/پَلَه
- فله: شیر حیوان نوزاییده؛ فله، آغوز، زهک.
منابع
[ویرایش]- فرهنگ بزرگ سخن/ فرهنگ لغت معین