پرش به محتوا

کعب

از ویکی‌واژه

فارسی

[ویرایش]

ریشه لغت

[ویرایش]
  • عربی

آوایش

[ویرایش]
  • /کَعْب/

اسم

[ویرایش]

کعب

  1. بند استخوان، پاشنه پا. مفردِ کعاب.
    ولی در آن بامداد عده‌ای با صدای بلند صحبت می‌کردند و صدای کعب نیزه که بر زمین میخورد به گوش می‌رسید. «خداوند الموت»
  2. ریشه سوم هر عدد.
  3. طاس بازیِ نرد.



ترجمه

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ لغت معین